مهام میقانی

طالقانی در تخت جمشید مرده است

تابستان است. بین ساعت پنج و شش بعد از ظهر تصمیم می‌گیریم طول خیابان طالقانی را به طرف تقاطع ولی‌عصر جایی که معشوقم می‌گوید مدت‌ها قبل به یک بستنی‌فروشی بزرگ رفته و من آن را نمی‌شناسم برویم. خیابان طوری ساکن و دم کرده است که انگار نه انگار با تعطیل شدن صدها اداره و شرکت ِاین حوالی باید اوج شلوغی‌اش را تجربه کند.

روزنامه‌نگاری که در میدان بهارستان به قتل رسید

کارآگاهی که من می‌خواهم از او بگویم پنجاه سال فقط روی یک پرونده کار کرد و آخر یک روز بعد از هفتادمین سالگرد قتل ِ‌قربانی پرونده‌اش بی‌آنکه به نتیجه مشخصی رسیده باشد در خانه‌اش در طبقه سوم پاساژ آشتیانی در میدان بهارستان سکته کرد و مرد.

آغاز راه: من و معشوق و محله‌های تهران

دلم می‌خواهد از تک‌تک محله‌های محبوبم بنویسم اما آیا می‌توانم؟ آیا وقتش را دارم تا پایان این زمستان به تمام آن محله‌ها سر بزنم و چیزی درباره‌شان بنویسم. فکر می‌کنم تا این کار را نکنم حالم جا نمی‌آید. باور دارم چیزی در آن محله‌ها هست که عکس و فیلم از پس توصیفشان برنمی‌آید و تنها ادبیات است که می‌تواند طوری که این تکه‌های تهران سزاوارش هستند آنها را بازتاب دهد.

زنده باد معلم بیچاره!

در طول دهه چهل و پنجاه آثار ادبی پرشماری که به مسئله «آموزش و پرورش» و همچنین شخصیت و هویت معلمانِ دوران بپردازند وجود ندارد. در همین زمان اما درام‌نویسی به نام «محسن یلفانی» ظهور می‌کند که آثارش اغلب متمرکز بر شخصیت، زندگی و مصائب معلمان کشور به عنوان کارگران فرهنگی است. او که خود دست کم به مدت شش سال به عنوان معلم تحت استخدام دولت بوده است آثار برجسته‌ای در این زمینه خلق کرده که به سبب تعلق وی به نیروهای چپگرای جامعه و زبان انتقادی تندش هیچ گاه آن طور که باید مورد توجه قرار نگرفته است.

فقدان بازتاب طبقات اجتماعی در «رمان فارسی»

چرا در «رمان فارسی» حرفه‌ها و طبقه‌های اجتماعی بسیاری بازتاب داده نشده‌اند؟ ما سال‌هاست که به شغل‌های محدودی برای قهرمانان‌مان فکر می‌کنیم: عموما یا نویسنده‌اند و یا شغل‌شان در یکی از حوزه های مربوط قرار می گیرد. از زنان خانه‌دار، معلمان و دانشجویان در آستانهٔ فروپاشی زیاد نوشته‌ایم ولی مثلا یک آتش‌نشان، ویزیتور محصولات آرایشی بهداشتی و یک کارگزار بورس در کتاب‌های ما به ندرت جایی پیدا می‌کنند.

اگر داوود نبی سخن می‌گفت!

در سه سال اول دهه پنجاه میلادی، «گی دوبور» در کانون اهمیت جماعت جوانی قرار داشت که سمت و سوی برخی از گروه‌های آوانگارد اوایل قرن را دنبال می‌کرد. دوبور خیلی زود توانسته بود در میان این جوانان خودش را جا کند: چون هم خوب حرف می‌زد و هم زیاد بنگ می‌کشید. لباس‌های جالبی هم می‌پوشید. ژولیده مثل یک چپ آنارشیست بی‌خانمان که چشم پدر ومادر پولدارش را به در خشکانده و گاهی هم به شکل از مُد افتاده‌ای آراسته شبیه یک عرب مهاجر که خیال می‌کند اگر خوب لباس بپوشد فرانسوی‌های اصیل فرانسوی نبودنش را می‌بخشند او را در صدها سال تاریخ تکبر فرانسوی شریک می‌کنند.

دانتون: آغاز/پایان یک انقلاب

این پژوهش تلاش می‌کند به دو درام برجسته اروپایی که هر دو در فاصله بیش از هفتاد سال، زندگی ژرژ ژاک دانتون- انقلابی شناخته شده فرانسوی و یکی از مهمترین اعضای حزب برابری طلب ژاکوبن- را دستمایه خلق اثر هنری قرار داده اند، مورد مطالعه تطبیقی قرار دهد. اثر نخست «مرگ دانتون» نام دارد که توسط گئورگ بوشنرِ جوان به سال ۱۸۳۵ نوشته شده. نمایش نامه دوم «دانتون» یکی از چهار نمایشنامه مجموعه درام‌های انقلابی نویسنده شهیر فرانسوی رُمن رولان است که کار نگارش آن در بهار نخستین سال سده بیستم به اتمام رسیده و در همان سال نخست در پاریس و سپس در لیون و لندن به اجرا درآمده است.

لااُبالی، آسمان‌جُل؛ اما مگر آدم آسمان‌جل عاشق نمی‌شود؟

«من با آیدا سر آن کوچه قرار می‌گذاشتم. روی آن نیمکت می‌نشستیم و من جُک تعریف می‌کردم. تقریبا در هر قرار سه، چهار تا جک می‌گفتم؛ او می‌خندید و وقتی کم تر از یک ربع ساعت از ملاقاتمان گذشته بود، می‌رفت. چند سال پیش می‌شد؟ زمان خاتمی بود. هشتاد و یک یا دو. الان آیدا زن یک لوازم خانگی فروش شده. دو تا بچه دارد که بزرگ تره امسال رفت کلاس اول. ولی من هنوز توی این شهرک ول می‌چرخم….»