اتگار کرت به عنوان یک نویسنده اسرائیلی هرگز گمان نمیکرد که امکان ترجمه کتابش به زبان فارسی وجود داشته باشد. اما دلیل رخ دادن این اتفاق ناممکن نتیجه تلاش یک مترجم و نویسنده افغانستان «عزیز حکیمی» و دوستی بین این دو مرد (نویسنده و مترجم) است.
از ابتدای نوامبر (۲۰۱۵) نسخه فارسی کتاب «آن هفت سال خوب»، کتابی نوشته یک اسرائیلی این امکان را یافت که در ایران نیز خوانده شود.
طی چهل سال گذشته این سومین کتابی است که از نویسندگان اسرائیلی ترجمه میشود. به جز این کتاب، دو کتاب دیگر در سال ۲۰۰۲ قبل از تشدید روابط خصمانه بین دو کشور ( که در حال حاضر بدتر از پیش نیز شده است) هر چند با سانسور، منتشر شده بود.
تولد این اتفاق ناممکن ادبی، ثمره دیداری است بین دو مرد که باور داشتند اگر ایرانیها بتوانند به نگرانیهای پدران، مادران و بچههای اسراییلی پی ببرند و بدانند که آنها هم همواره نگران فرود آمدن ناگهانی بمبهای ایرانی بر خانههایشانند، رابطه این دو کشور اینقدر خصمانه باقی نمیماند.
اتگار کرت نویسنده ۴۸ ساله کتاب آن هفت سال خوب، ستاره ادبی کشور خود است و آثارش که بیشتر داستانهای کوتاه عجیبی در ژانر طنز سیاه است، به بیش از ۴۰ زبان دنیا ترجمه میشود.
مترجم و ویراستار آن هفت سال خوب به زبان فارسی، عزیز حکیمی است. مترجم افغانستانی ۴۲ سالهای که کودکیاش را در ایران گذرانده و اینک در جزایر مالت و لندن ساکن است.
یک نویسنده اسراییلی و یک مترجم افغان
برای اینکه ترجمه فارسی شکل بگیرد و قابل دسترس برای ایرانیان باشد لازم بود که این مردان (هم نویسنده و هم مترجم) انرژی بسیار و فنون و روشهای گوناگونی را به کار گیرند. باید اضافه کرد که کرت هم مانند حکیمی از آن دسته آدمهایی بود که به دنبال دردسر میگشت و نمیشد به هیچ طریقی او را از انجام کاری که دوست داشت، منع کنند.
اتگار کرت به حزب چپ پیوست و جلساتی را با موضوع صلح برگزار کرد و به خاطر آن توسط اسرائیلیهای افراطی راستگرا همواره تهدید میشد. با این وجود او موفق شد که آثار بینظیر ادبی خلق کند. یکی از این کتابهای با عنوان «راننده تاکسیای که میخواست خدا باشد» به عربی ترجمه شد و طی انتفاضه دوم (سال ۲۰۰۳) در رام الله توزیع شد؛ همچنین وی با سمیر الیوسف شاعر و نویسنده فلسطینی کتابی با عنوان «غزه بلوز» را نوشت که در سال ۲۰۰۴ در لندن چاپ شد.
زمانی که اتگار کرت و عزیز حکیمی روی پروژه فارسی «آن هفت سال خوب» کار میکردند، باور داشتند اگرچه سهل انگارانه است که تصور کنیم هنر می تواند نقطه پایان بر مناقشات و تضادهای دولت ها بگذارد، اما لااقل می تواند جلوی دوقطبی شدن و تبدیل مردم به سپاه خیر و سپاه شر را بگیرد و دنیا را از جنگ مذهبی آزاد کند.
آن هفت سال خوب متعلق به یک ژانر خاص نیست، اما به نوعی یک اتوبیوگرافی است و نویسنده در آن از خانوادهاش، از زندگی در تلآویو، از خبرنگاری که اصرار دارد تا از او درباره حملهای که وقوعش را ندیده بپرسد، از راننده تاکسیای که دلتنگ جنگ واقعی و رو در رو است، و آن را اخلاقیتر وضعیت فعلی میداند، صحبت کرده است .
وقتی از عزیز حکیمی درباره نویسنده مورد علاقهاش پرسیدم، پاسخ داد: سلمان رشدی. همان کسی که آیتالله خمینی در سال ۱۹۸۹ فتوای اعدامش صادر کرد.
حکیمی میگوید همه کارهای وی را خوانده است. «آثار وی همیشه برای من الهامبخش بوده. من عشق او به زبان را تحسین میکنم و از آثار او چیزهای زیادی یاد گرفتهام.»
حکیمی نویسنده و روزنامهنگار است. او قبلا با بیبیسی کار میکرده و اکنون به عنوان مشاور و آموزشیار رسانهای برای سازمانهای بینالمللی در رابطه با افغانستان کار میکند. اولین رمان او «درختان ایستاده میمیرند» نام دارد که به زبان انگلیسی نوشته و در سال ۲۰۱۵، ترجمه ایتالیایی آن توسط نیوتون کامپتون ادیتوره، از ناشران معتبر ایتالیا، با عنوان «بازگشت به کابل» منتشر شد.
زندگی عزیز حکیمی نیز مثل بسیاری از مهاجران تحت تاثیر جنگ قرار داشته است. او در سال ۱۹۷۳ در افغانستان متولد شد و در سال ۱۹۷۹ پس از یورش شوروی و در ۷ سالگی به همراه خانواده خود به ایران آمد. او میگوید که خاطرات سالهای دبستان او، آکنده از «شعارهای مرگ بر این و آن» بوده است .
او می گوید: «در ایران من هر روز صبح باید فریاد میزدم، مرگ بر اسرائیل.»
او در ۱۸ سالگی به افغانستان بازگشت و تازه توانست کتابهایی بخواند که در ایران ممنوع بود. او میگوید: «آن وقت بود که فهمیدم سانسور در ایران اجازه نمیدهد که مردم بدانند افراطگراها، نه نماینده دیناند و نه نماینده مردم.»
او میگوید، هرچند در زادگاهش، هرات، زمانی جمعیتی یهودی زندگی میکردهاند، اما اولین بار در لندن و در هنگام کار با بیبیسی با یهودیان آشنا شده است. او میگوید: «ولی باید اعتراف کنم که این کتاب های اتگار بود که کنجکاوی مرا نسبت به اسرائیل و شهروندان عادی آن برانگیخت. رمانهای او به ما میگوید جنگ، جنگ است، فارغ از آنکه در کجای جهان رخ میدهد. در تمام جهان غم و اندوه از دست دادن عزیزانمان در جنگ به یک شکل است. ما در ایران و در افغانستان از نویسندگان اسرائیلی بیخبریم، موسیقیشان را نمیشنویم، و از تاریخ و فرهنگشان هیچ اطلاعی نداریم و بیآنکه حتی یک یهودی از اسرائیل را دیده باشیم، متقاعد شدهایم که دشمن مایند.»
عزیز حکیمی دانشآموخته رشته ادبیات خلاق از دانشگاه گلاسترشایر در بریتانیاست. او مجلهای به نام نبشت را بنیان گذاشته که در ایران و افغانستان بسیار مورد توجه قرار گرفته است. حکیمی از علاقمندان اورهان پاموک، چینوآ آچهبه، کافکا، هاروکی موراکامی، استیون کینگ و جومپا لاهیری است. او دو اثر کافکا «در مستعمره مجازات» و «مسخ» و نیز چندین کتاب و داستان کوتاه از باقی نویسندگان مورد علاقهاش به فارسی ترجمه کرده است. او میگوید داستان کوتاه «جنایت» از عفیر اوز نویسنده دیگر اسراییلی را هم ترجمه کرده و قصد دارد رمان «ناگهان در دل جنگل» از آموس اوز را هم ترجمه کند.
تلاشی برای شناختن فرهنگها
اتگار کرت در مقدمه کتاب آن هفت سال خوش که برای چاپ به زبان فارسی آماده شده بود نوشته که چگونه فرهنگ ایرانیان را کشف کرده است. او وقتی ۲۰ ساله بود با دختری که دوست داشت برای دیدن فیلمی ایرانی به سینما رفت. او میگوید در آن زمان شناخت کمی از ایران داشته و تمام اطلاعاتش محدود میشده به برخی عادات آنها، از جمله اینکه ایرانیها برنج میخورند، فرش میبافند و از اسراییل متنفرند.
اتگار میگوید که فقط پنج دقیقه از شروع فیلم «یک لحظه بیگناهی» ساخته «محسن مخملباف» کافی بود که او را مسحور کند: «شخصیتهای آن فیلم شبیه همسایگان من بودند با همان احساسات آشنا.»
اتگار آنقدر در فیلم غرق شد که فراموش کرد باب صحبت را با دختری را که دوست داشت باز کند. «آن دیدار عاشقانه به هیچ نتیجه ای نرسید.» و اضافه میکند که این هم شاید شاید یک توطئه ایرانی بود که با فیلمهای جذابشان میخواهند حواس اسراییلیها را پرت کنند و مانع از تولید مثل آنها شوند!
فیلم مخملباف ابتدای اعتیاد او به سینمای ایران بود: «فیلمهای او باعث شد به ایرانیها به عنوان افرادی مثل افرادی شبیه به خودم نگاه کنم.»
و این اتفاقات چندسال پیش از آن بود که نویسنده اسرائیلی و نویسنده افغان یکدیگر را ملاقات کنند.
حکیمی میگوید که اتگار کرت را در سال ۲۰۱۲، پس از خواندن داستان کوتاهی از او در مجله نیویوکر شناخته و پس از آن نه تنها تمام کتابهای وی را خوانده، بلکه شماری از داستانهای کوتاه او را هم برای مجله نبشت ترجمه کرده است. در واقع، خبر همین ترجمهها بود که در نهایت به گوش اتگار کرت رسید و پایه دوستی میان این دو را شکل داد. وقتی عزیز حکیمی کتاب آن هفت سال خوب را خواند، پیشنهاد ترجمه آن را به اتگار داد؛ پیشنهادی که از سوی اتگار استقبال شد.
پس از آن کارها به سرعت پیش رفت و حکیمی ترجمه و انتشار کتاب را در ظرف دو ماه به پایان رساند. این کتاب در قالب دیجیتال و کاغذی از طریق وبسایتهای فروش کتاب، مثل آمازون و گوگل بوک در دسترس همه قرار گرفت.
حکیمی خاطرنشان ساخت: «واقعیت این است که کتابهای اتگار در ایران قانونی نیست و کتابفروشیها اجازه ندارند آن را از راه سنتی به دست خوانندگان برسانند.»
برای چاپ کتاب آن هفت سال خوب، مذاکراتی با یک ناشر در کابل هم صورت گرفت. این همان کاریست که نویسندگان ایرانی وقتی کتابهایشان از دولت مجوز نمیگیرد انجام میدهند. برخی از این کتاب پس از چاپ در کابل وارد ایران میشود و مخفیانه و به صورت غیرقانونی توزیع میشود. حکیمی میگوید: «البته مواردی هم بوده که توزیع کنندگان چنین کتابهایی توسط پلیس ایران دستگیر شدهاند.»
با اینحال، نسخه الکترونیک این کتاب و سایر کتابهایی که نبشت منتشر میکند، برای خوانندگان مقیم ایران و افغانستان که به دلیل نبود سیستمهای پرداخت آنلاین قادر به خرید آن نیستند، در برابر کمک مالی دلخواه به یک سازمان خیریه غیردولتی در اختیار آنها قرار میگیرد.
«به زبان دشمنان ما»
واکنش ها به این خلاقیت چه بود؟ ابتدا باید اذعان داشت که اتگار ترجیح داد از چاپ کتاب آن هفت سال خوب، به زبان عبری خودداری کند: «برای اینکه مسائل خصوصی زیادی درباره پسرم در آن گفتهام.»
آن هفت سال خوب به بیش از چهل زبان ترجمه شده است. اما اتگار میگوید که «ترجمه و انتشار آن به زبان فارسی هیجانانگیزترینِ این ترجمههاست.»
در اسرائیل، بعضی از مردم به این پل ساخته شده از واژهها بین دو کشور خوشبیناند. با اینحال، هستند کسانی که از چاپ نشدن آن به زبان عبری آزردهاند. یک خواننده آمریکایی آثار کرت به من گفت این نوعی خیانت است که من به دشمنان کشورم بیش از مردم خودم اهمیت دهم.
و اینها برخی از واکنشهای ایرانیان نسبت به این کتاب در مجله نبشت است. یکی از خوانندگان ایرانی نوشته: «از اینکه کتاب را برای ایرانیها ترجمه کردهاید، ممنونم.» و دیگری میگوید: «برعکس آنچه تا به حال شنیده بودیم اسرائیلیها برنامه ندارند ایران را بمباران کنند. آنها هم زندگی خود را دارند.» و یک خواننده افغانستانی به زبانی طنز گفته است: «من عاشق تاریخ هستم. یک داستان دیگر هم ترجمه کن. من هم مثل اتگار گاهی به خودم میگویم، اگر قرار است در یک بمبگذاری انتحاری بمیرم، چرا خودم را با کار خسته کنم؟»
حکیمی میگوید: «با نویسندگان زیادی، از جمله نویسندگان اسراییلی، در تماسیم و سعی میکنیم به نحوی در ترجمه و انتشار کتابهایشان کمک کنیم. روشی که ما انتخاب کردهایم، عملی است. چون تکنولوژی چاپ دیجیتال فرصتهای بینظیری برای تولید کتاب با کمترین هزینهها به دست میدهد. در جهان امروز ما، ادبیات یک تجارت نیست؛ یک ضرورت است.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: لیبراسیون / این مقاله را هامی علیزاده از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده و با اندکی ویرایش و تلخیص در مجله نبشت منتشر شده است.