آلبوم جدید ادل، ۳۰، بالاخره به بازار آمد و طی هفتههای گذشته صدها میلیونها نفر آن را شنیدهاند و خصوصا تکآهنگِ «به من سخت نگیر» را آنلاین تماشا کردهاند. این ترانه احساساتی را برمیانگیزد که بیانش در قالب کلام دشوار است. ولی احتمالا همه قبول دارند که ترانهای غمگین است.
هنوز نمیدانیم که علاقه به موسیقیِ غمگین خوب است یا نه. غم معمولا احساسیست که سعی میکنیم از آن اجتناب کنیم. شاید حتی این نوع موسیقی را مایهٔ افسردگی و نامطلوب به حساب آورند.
با این حال، چیزی در موسیقیِ غمگین است که ما را به خود میکِشد و ما را به اوج میبرد. ولی چرا شنیدن موسیقی غمگین حس خوبی به ما میدهد؟
بیولوژیِ موسیقی غمگین
با نظریات زیستشناختی شروع میکنیم. مطابق برخی پژوهشها، وقتی در زندگی واقعیْ کسی را از دست میدهیم، یا با رنج دیگران همدردی میکنیم، هورمونهایی مثل پرولاکتین و اُکسیتوسین در بدن ما آزاد میشود. این مواد به ما کمک میکنند تا حس ناکامی و درد را در بدن مهار کنیم. این هورمونها حس آرامش، تسکین، و امنیت را به ما القاء میکنند.
در واقع حس همدلی با ترانههای غمگین، یا یادآوری دردهای خودمان، میتواند باعث تغییرات شیمیاییِ مثبتی در بدن ما شود. گویی شنیدن ترانهٔ غمگین، مثل تزریقِ قطرهای مورفین در روان ماست.
با این حال، این دست تئوریها هنوز کاملا اثبات نشده است.
روانشناسیِ موسیقی غمگین
یکی از دلایلی که دوست داریم ترانههای غمگین گوش کنیم، این است که نوعی وجد درونی را در ما خلق میکنند؛ در سانسکریت به این میگویند «کاما موتا» به معنای ملهم یا متاثر از عشق. این حسِ الهامیافتگی، عواطفی جسمانی را در ما برمیانگیزد: مثلا حس سیخشدن موها، موج هیجانی، تپش قلب، گرما، و حس شعف.
ولی چرا چنین حسی به ما دست میدهد؟ جیمز بالدوین نویسندهٔ فقید آمریکایی گفتهٔ جالبی دارد؛ میگوید، «چیزهایی که بیشترین رنج را به من تحمیل کردند، همان چیزهایی بودند که مرا با تمام آدمهای زنده و مرده پیوند دادند». این احساس ناشی از کشف پیوند نزدیک ما با بقیهٔ انسانهاست.
شاید برای همین است که (مطابق یک تحقیق) بیشترِ کسانی که از موسیقی به وجد میآیند، افرادی هستند که حس همدلیِ قویای هم دارند. (وقتی آلبومِ ۳۰ را گوش میکنید، شاید بد نباشد ویدیو-واکنشهای شنوندگان آن را هم ببینید تا احساسی را که در آنها برمیانگیزد تماشا کنید.) این حسِ همدلی، به همرسانیِ جمعیِ عواطف و احساسات ما کمک میکند. مطابق یک پژوهش، این همرسانیِ جمعیْ منجر به احساسِ تسلی و تعلق در مردم میشود.
موسیقیِ غمگینْ یک جایگزینِ اجتماعی به ما میدهد، یعنی مثل یک دوست عمل میکند: یک دوست خیالی که سعی میکند با ما همدلی و همدردی، و از ما حمایت کند.
درعینحال، احساس وجد ممکن است ناشی از یادآوریِ خاطرات مهم زندگی ما باشد که با شنیدن ترانهای غمگین برانگیخته میشوند ــ منظور احساسِ نوستالژی است. آهنگهای فوقالعاده نوستالژیک ممکن است به جای غم، احساس شادی را در ما القاء کنند.
مطابق یک پژوهش، فقط حدود ۲۵ درصد مردم وقتی موزیک غمگین گوش میدهند، واقعا دچار حس غم میشوند. بقیهٔ ۸۵ درصد مردم، اغلب عواطف دیگری، عمدتا نوستالژی را تجربه میکنند. این حس نوستالژی میتواند حس همبستگی اجتماعی را در ما تقویت کند، و از عواطفی چون پوچی بکاهد، و اضطراب را تسکین دهد.
یک نظریهٔ روانشناختیِ کاملا متفاوت در مورد ترانههای غمگین، مفهومِ «باشگاه هیجانی» است. یعنی این نوع ترانهها، فضای امن و کنترلشده در اختیار ما قرار میدهند که بتوانیم غم و اندوه را در خودمان شبیهسازی کنیم. شبیه مبارزهٔ مجازیِ نئو و مورفیوس در فیلم ماتریکس.
شبیهسازیِ غم، به ما کمک میکند کار با این عاطفه را یاد بگیریم. به این شیوه میتوانیم حس همدردیِ خود را ارتقاء دهیم، و پاسخهای مختلف به این تجربه را آزمایش کنیم و یاد بگیریم. پس اگر بعدا در زندگیِ واقعی آن را تجربه کنیم، آمادگیِ قبلیِ بهتری داریم. در این مورد، دلیلِ لذتبردن از اینگونه تجربهٔ مجازی، شاید این باشد که ما را تشویق به یادگیری و استفاده از آن میکند.
غم و معنای زندگی
برای بسیاری از مردم شاید دلیل لذتبردن از ترانههای غمگین، وجود غم یا نوستالژی نباشد. بلکه صرفا از زیباییِ موجود در این ترانهها لذت میبرند. یعنی برای آنها زیباییِ ترانه تصادفا آمیخته به حسِ غم است. چون معلوم شده است که زیبایی هم میتواند همان حس وجد را در افراد تحریک کند و منجر به الهامشدگی شود.
گذشته از همهٔ اینها، بحث فرهنگی هم هست. لذتِ شنیدنِ ترانههای غمگین ممکن است به خلق معنا در زندگی ربط داشته باشد. یعنی درک زندگی در گذار درد و رنج.
این همان کاریست که هنرِ تراژیک انجام میدهد؛ درد و رنج و غمِ دنیا را میگیرد و سعی میکند معنای آن را کشف کند. به قول فردریش نیچه فیلسوف آلمانی: هر کس که انگیزهای برای زیستن دارد، هر طور باشد آن را تاب میآورد.
سرانجام اینکه ترانههای غمگین برای هر کدام از ما معنایی متفاوت دارند. بعضی از ما برای رسیدن به آرامش یا حس تعلق یا موقع فکرکردنْ آهنگهای غمگین گوش میکنیم. یا برای تجربهٔ زیبایی، تسکینگرفتن یا حسِ نوستالژی به آن پناه میبریم.
پیام عمومی ترانههای غمگین این است که: من هم در رنجِ تو شریکم. این به ما امکان میدهد که دردِ دیگران را حس کنیم، رنجمان را به دیگران نشان دهیم، و با دیگران و گذشته و امروز ارتباط برقرار کنیم. و زیبایی حقیقی در همین انسانیتِ مشترکِ ماست.