در جمعی از زنان نشسته بودم. مردی مضطرب و شتابزده وارد اتاق شد و صدا زد: «مادر ضیا کجاستی؟»
پرسیدم: «مادر ضیا کیست؟ نامش را بگویید شاید بتوانم کمکتان کنم.»
پاسخ داد: «نام ندارد، صدا بزنید – مادر ضیا!»
بعد از سه بار رفت و برگشت، باز هم حاضر به گفتن نام مادرش نشد، آنهم در جمعی که کاملا زنان حضور داشتند. هفتهی قبل مادری را دیدم که کارت ملاقات داکتر را به نام خود نه، بلکه به نام نوهاش گرفته بود، درحالی که خودش نیاز داشت بخاطر تداوی، داکتر را ملاقات نماید. پرسیدم: «چرا؟»
پاسخ داد: «عیب است!»
و نیز چندی پیش دختری در کابل با تحصیلات دانشگاهی و فعال در اجتماع، از نگرانیهایش مبنی بر صدا زدن ناماش توسط برادرزادهاش در جمع کودکان و جوانان پسر میگفت.
از کارزار «#نامم کجاست» سه سال میگذرد اما هنوزهم ذکر نام زنان در اجتماع تابو و عیب پنداشته میشود. امروز اکثریت دختران حتی در شهرهای بزرگ افغانستان که فضا برای زنان بازتر بوده و سنتها و عرفهای دست و پا گیر زنان تا حدودی شکسته شده، با نام مستعار در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند.
نشر تصویر از سوی زنان در شبکههای اجتماعی همچنان تابو بوده و به دید منفی به آن نگریسته میشود. گذاشتن تصویر از سوی زنان نمایش چهره پنداشته شده و یکی از روشهای بازاریابی برای پیدا کردن شوهر تصور میشود. زنان هنوز هم اختیار و آزادیهای ازین دست را ندارد و تصمیمگیرنده درین موارد مردان خانواده به ویژه، پدر و برادر و همسر و کاکا و در بعضی موارد پسر کاکا و برادرِشوهر است.
ریشهی ناموسپنداری و کلیشهسازی هویت زنان از کجا آب میخورد؟ هویت چیست؟ و چه عواملی در کلیشهسازی هویت زنان نقش دارد؟ و چرا زنان هنوز که هنوز است به بیداری هویتی دست نیافتهاند؟
هویت، یعنی «چه کسی بودن»، که بیانگر هستی، ماهیت وهیات وجودی ذاتِ انسانها است. واژه هویت در یک معنا، «فردیت» هر فرد و در معنایی دیگر ویژگی همسانی است که در آن اشخاص می توانند به یکدیگر پیوسته باشند، دلالت دارد. به همین سبب است که هویت انسانها در دوبخش، فردی و اجتماعی/ملی قابل تعریف میباشد.
هویت فردی شخص شامل ویژگیهای خاصی است که موجب تمایز او از دیگری میشود. هویت فردی افراد با آگاهی به وجود خود و«خود»های دیگر (مادر، پدر، خواهر و برادر، خانواده و دوستان، سنت وفرهنگ و…)، پیبردن به «کیستی» خودمان به وجود میآید. در حالی که هویت اجتماعی از طریق کنش و واکنش متقابل ما از خلال ارتباط ما با جامعه شکل میگیرد. هویت، بخش جدایی ناپذیر زندگی همه انسان ها درهمه فرهنگ هاست که از زمان تولد تا مرگ ادامه دارد.
اساس شکلگیری هویت، تلاشها و فعالیتهایی است که فرد، علاقهمند به انجام آنهاست و براساس این فعالیت هاست که متوجه می شود کیست و چگونه عمل میکند. هر فرد به عنوان انسانِ آزاد، دارای «هویت» مستقل خود است. به این معنی که لازمه هویت هر فرد، ورای جنس و جنسیت، «هویت مستقل» آن میباشد. تا زمانی که هویت مستقل هر فردی به عنوان انسان پذیرفته و احترام نشود، نمیتوان از سایر آزادیها حرف زد. بنابرین، تا زمانی که زنان به عنوان یک انسانِ دارای هویتِ مستقل، آزاد و صاحب اختیار و حق و تعقل و تفکر شناخته و پذیزفته نشود، نمیتوان از سایر حقوق و آزادیهای آنها در اجتماع سخن به عمل آورد.
هویت شرط لازم زندگی اجتماعی زنان است و ارتباط معنادار زنان با یکدیگر و با جامعه بدون آن ممکن نیست. بنابرین، باز شناسی و هویتیابی زنان که هماره در جوامع سنتی منفعلانه و مبتنی بر کلیشههای جنسیتی و توسط سنت و نهادهای اجتماعی، کانونهای آموزشی رسمی و غیر رسمی و در کل جوامع پدرسالار به تعریف گرفته میشود، امر حتمی است.
یکی از جواهر اصلی جریانهای فکری فمینیستی و نهضتهای حقوق بشری بازتعریف هویت زنان است. و آنچه که در بازشناسی هویت زنان تاکید میشود این است که زن قبل ازینکه مادر، خواهر، و همسر کسی باشند، «انسانی» است؛ آزاد و مستقل، نه جنس «دیگری» و نه «دومی»، نه فرودست و نه هم ناموس کسی.
لازمه هویت هر فرد، ورای جنس و جنسیت، «هویت مستقل» آن میباشد. تا زمانی که هویت مستقل هر فردی به عنوان انسان پذیرفته و احترام نشود، نمیتوان از سایر آزادیها حرف زد.
در ناموس پنداری و کلیشهسازی هویت زنان عوامل متعددی نقش دارد. رسانهها به عنوان یکی ازعوامل موثر در سرکوب هویت مستقل زنان، نقش اساسی را بازی میکنند. رسانهها ( دیداری و نوشتاری و شنیداری)، با پخش برنامهها و سریالهای غیرمعیاری با دوبلههای غیرمعیاری آنهم با ادبیات جنسیتزده و با نشر آهنگهای با شعرهای جنسیتزده، همه و همه در تلاش القای هویتی هستند که در تضاد با هویت اصیل زنان است.
در اکثر سریالها و آهنگها و تبلیغات رسانهای، زنان به عنوان عضوی وابسته؛ با نقشهای کلیشهی به تصویر کشیده میشوند. به گونهی مثال شعری آهنگ جدید آواز خوان پرآوزاه کشور ما، آقای میرمفتون با این مضمون که «دختره ما میبریم کالایته کی میشویه، نانایته کی میپزه» این روزها به کرات در شبکههای تلویزیونی و رادیویی پخش میشود. این یکی از هزاران نمونههای است که رسانهها به نحوی در سرکوب هویت زنان نقش دارند.
علاوه براین، چهرهپردازی زنان با الگوهای افراطیِ مذهبی به عنوان الگوی زن ایدهآل، طرح زنان مستقل به عنوان زنانی که زندگی پایدار و مداومی ندارند و همین طور نشان دادن زنان مطیع و فرمانبردار به عنوان الگوی ارجح، از مواردی است که به طور مستمر در برنامههای تلویزیونی به آن پرداخته می شود.
عامل بعدی در سرکوب هویت زنان تعدادی از مردان در جوامع سنتی است، آن الگوهای غلط و رایجی که از جامعه مردسالار و از کودکی به آنها القا شده است. در نظر آن ها زن همیشه جنس ضعیفی بوده که تنها در کنار یک مرد می تواند به هویت حقیقی خود دست یابد. مردان؛ بنا بر فرهنگ غلط و مرسوم جامعه نمی توانند با پذیرفتن وجود و هویت مستقل زنان کنار بیایند و آن را در کنار هویت خود بپذیرند. هرچند که این روند با حضور نسل جدید در شهرهای بزرگ کشورمان در عرصههای مختلف احتماعی- سیاسی و فرهنگی، کم کم در حال کم رنگ شدن است و مردانِ نسل جدید به این نتیجه رسیدهاند که جایگاه هویت زنان نه در سطح پایینتر، بلکه برابر و همسطح، با آنها است.
مهم ترین عامل تاثیرگذار دیگر در سرکوب هویت اصیل زنان، کانونهای آموزشی رسمی و غیر رسمی است که با آموزههای غلط، سنتی و خشک به دختران و زنان از کودکی میآموزانند که تنها در سایه یک مرد آرزوهای شان محقق می شود. همچنان بر أساس این دست آموزشهای نادرست در فرهنگ جامعه سنتیِ مروج ما، یگانه هدف زندگی بعضی از دختران، داشتن همسر و رفتن به خانه شوهر است. در خانواده و در اجتماع و در هر جریان فکری و اجتماعی الگوی «زن خوب» برای آنها، زن وابسته به مرد و زن فرمانبردار است. زنی که هویت ندارد، صدا ندارد ، متمکن است و نامریی.
علاوه براین، یکی دیگر از عوامل موثر در ارایه الگوهای تعارض هویتی زنان، قوانین نافذه با احکام تبعیضآمیز در افغانستان است که هویت مستقل زنان را برنمیتابند. قوانین مدنی افغانستان، قانون احوال شخصیه اهل تشیع، قانون ثبت احوال نفوس و مسوده قانون خانواده و سایر مقررات، پالیسیها و کارشیوههای داخلی نهادها را میتوان به عنوان بنگاههای قانونی که در سرکوب هویتِ زنان نقش دارند، یادآوری کرد. به اولین موضوعی که با مرور این قوانین مواجه میشویم، به رسمیت نشناختن و بی توجهی به هویت فردی و حق انتخاب زنان است. احکام این قوانین، پیامهایی را که همواره به گوش مردم میرساند، از این موضوع حکایت می کند که زنان منهای خانواده، صاحب هویت مستقلی نیستند، حتی در کانون خانواده صاحب اختیار و انتخاب نبوده و جنسیست وابسته.
قانون مدنی افغانستان با پیروی از الگوهای سنتی توزیع قدرت در خانواده، یکی از حقوق و امتیازات شوهر در برابر زن را تفویض صلاحیت سرپرستی و ریاست مرد در خانواده و اطاعت زن از اوامر شوهر میپندارد. احکام این قانون به طور ضمنی یا صریح، زن را وادار به تمکین در برابر شوهر نموده و فقط با عدم سرپیچی زن از اوامر شوهر و عدم خروج او از خانهای شوهر، زن را مستحق نفقه میداند. حق انحلال یکجانبهی عقد ازدواج از جانب شوهر، قایل نشدن حق حضانت کودکان پس از یک سن مشخص برای زنان، تعدد زوجات، قادر نبودن زنان به اخذ تذکره برای کودکان، بر اساس تذکره مادر وغیره از هزاران موارد تبعیضآمیزی است که در قوانین به شکل گستردهای آن موجود بوده و اسباب تبعیضات جنسیتی و تقسیم قدرت به گونهای نابرابر را درخانواده و اجتماع فراهم ساخته، دید مالکیتی و شیانگارانه نسبت به زنان را تقویت کرده و در شالودگی و سرکوب هویت آنها به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم نقش دارند.
دید مالکیتی و سنتی قوانین و کانونهای اجتماعی نسبت به شخصیت، هستی و هویت زنان موجب شده که از یکسو، بهعنوان ناموس عالیترین غیرت مردانه را در دفاع از حریم فردی و جنسی زنان بکارگیرند و از سوی دیگر، آنها را بهعنوان یک بستهای مالکیتی، موجودِ قابل تصرف پنداشته و صرفا به دلیل جنسشان، آنها را از ابتداییترین آزادیها و امتیازات حقوقی و طبیعی و حتی تصمیمگیری در مورد مهمترین و جدیترین مسایل زندگیشان از جمله حق انتخاب پوشش،ازدواج و طلاق، سفر به خارج کشور، کار و …محروم سازند.
مهمترین و موثرترین راه برای بازشناسی هویت زنان در نخستین گام، بازتعریف هویت زنان و تلاش برای جلوگیری از سرکوب هویت آنها توسط خود آنها (زنان) میباشد. برای رسیدن به این مهم، کمال و شناخت «منِ» زنان با رسیدن به خودآگاهی و خودشناسی ضروری است (درک «کیستی» و«چیستی» احساسات و افکار درونیِ خودشان). دانش و درکی که زنان چون هر فرد دیگری، باید نسبت به «خود» پیدا کنند (خودِ واقعی، خودِ اصیل، و خودِ جنسی و آرمانی) و تلاش برای کسب تصویری واضح و شفاف از امیال واقعیِ درونی خود، ارزشها، نگرشها، نیازها، علایق، اهداف و اولویتهای خود نمایند.
رسانهها نقش یکی ازعوامل موثر در سرکوب هویت مستقل زنان را بازی میکنند و با پخش برنامههای جنسیتزده، در تلاش القای هویتی هستند که در تضاد با هویت اصیل زنان است.
همچنان، در جهت خود بهسازی، خودکارآمدی، سوگیری خدمت به خود و ارزشمندی، بهرهگیری از عواملِ موقعیتی برای آموزش و پرورش و توسعهی آگاهانهی مهارتهای خود، بیشتر از پیش تلاش نمایند. و بیگمان که هیچ زمانی زنان به خودشناسی و خودآگاهی نخواهند رسید و قادر به بازتعریف هویت خود نخواهند بود، مگر با فراگیری سواد و دانش و دستیابی به استقلالیت اقتصادی. چونکه، سواد به عنوان منابع مهم قدرت، میتواند تواناییها و استعدادهای فردی زنان را درجهت پویایی ذهنی و فکری، بهبود شرایط اقتصادی، جامعه پذیری سیاسی، ساختار شکنی نظم سنتی، ایجاد تغییرات سیاسی ـ فرهنگی درسرنوشت خویش به ظهور برساند.
باسوادی زنان اولین معبرآگاهیِ است که آنها را به سمت بیداری هویتی، که نخستین نیاز و ضرورت این قشر است، میتواند راهنمایی کند. صرفا در پرتو این بیداری هویتی، زنان قادر خواهند بود که شخصیت، فردیت، تواناییها، نیازها، باورها، تفاوتها، حقوق و امتیازات انسانی خویش را کشف کنند. و فقط با این بیداری است که هویت واقعی خویش را کمایی کرده، آگاهانه و جسورانه به خلق جنبشهای اجتماعی و مبارزه برای دستیابی هویت و حق خود و همجنس خود و بالاخره برای رهایی نوع بشر از هر نوع بند و هویت ستیزی رو آورند. فقط آگاهی هویتی است که انگیزهی مبارزه را در ما زنان سامان بخشیده و الگوی انسجام در ما خلق میکند.
حالا، پرسش این است که چهقدر زمان میبرد که زنان با به راهاندازی اینگونه کارزارها در هر گوشه و کنار افغانستان، همه پلههای رسیدن به بیداری هویتی را، بپیمایند؟