ادبیات، فلسفه، سیاست

برچسپ‌ها: محمدزمان سیرت

Book burning
ترس از داشتن یک کتابخانه منظم با کتاب‌های نادر و کمیاب، ترس از ‏کارمند بودن در ارگان‌های دولتی، موسسات خارجی، رسانه‌ها و... آدم را مجبور به نابود کردن باارزش‌ترین چیزها ‏می‌سازد.
سه مبارز، که در یکروز همزمان متولد شده بودند. یکی فرزند نخست خانواده‌اش، دیگری فرزند دوم و آن یکی دیگر بعد از انتظار بیست سال در کوچه‌ گلی و تاریک، نزدیک به قبرستان دسته‌جمعی مشهور به «پولیگون»  پا به هستی گذاشتند.
فرحناز در محله‌ای فقیرنشین در «ورس»، در کوچه‌ای تنگ و تاریک و باریک، در اتاقی محقر و نمور درمیان خانواده‌ای تهیدست و پرجمعیت چشم به جهان گشود. پدر و مادر او منتظر یک پسر بودند ولی در کمال ناباوری فرحناز پا به هستی گذاشت.
در مبارزات سخت «بامیان»، او و چند تن از یارانش به اسارت مزدوران درآمدند. مهماز قهرمانانه در برابر شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا ایستادگی کرد و مرگ را بر زندگی تحت ستم ترجیح داد. مهماز شاهد شکنجه‌های غیرانسانی جلادان روزگار بود.
اینجا دهکده «سوخته قول تخت» از ولایت «بامیان»  است که در غرب «بامیان» واقع شده است. زندگی روستائیان بسیاری اینجا در فقر و بینوائی می‌گذارد.