ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: ادبیات انگلیسی

martin-amis
مارتین ایمیس، مولف انگلیسی، دههٔ هفتم حرفهٔ درخشان نویسندگی خود را تجربه می‌کند. اگر می‌خواهید بدانید که مطالعهٔ آثار او را از کجا باید شروع کرد، این راهنمای آسان در انتخاب کارهای او به شما کمک خواهد کرد…
سوفی کینسلا را ملکهٔ ژانرِ کمدی-رمانتیک می‌دانند. او با سری داستان‌های «معتادِ خرید» به شهرت رسید و جدیدترین اثرش، «عاشق زندگی باش»، با اقبال فراوان روبه‌رو شده است. به کمک این راهنما، با آثار او بیشتر آشنا خواهید شد.
نانسی یکی از خواهران معروفِ میتفورد بود که برای پول درآوردنْ سراغ نویسندگی رفت. او فوق‌العاده گزنده بود، و برای کسانی که با نانسی آشنا نیستند، بیان صریح او غافلگیرکننده است…
برخی از شگفت‌انگیزترین شخصیت‌ها و گیراترین داستان‌های تاریخ ادبیات را چارلز دیکنز خلق کرده است. اگر می‌خواهید بدانید که مطالعهٔ آثار او را از کجا شروع کنید، خواندنِ این راهنمای آسان به شما توصیه می‌شود.
اغراق نیست اگر بگوییم جورج اورول یکی از تاثیرگذارترین نویسندگانی‌ست که انگلیس تا به حال به دنیا معرفی کرده است. اگر می‌خواهید بدانید که مطالعهٔ آثارِ اورول را از کجا شروع کنید، خواندن این راهنمای آسان به شما توصیه می‌شود.
اخیرا شیوه‌های نقد ادبیات انگلیسی، هدف نقد و تحلیل واقع شده است. عمدهٔ این مباحث حول «چگونگی» تفسیر ادبی بوده، و کمتر به «چراییِ» تفسیر و نقد مربوط بوده است. حال آن‌که شاید ما از پرسشِ چراییِ آن بیشتر سود ببریم.
درون‌مایه‌های خرمگس به مباحث مهم اجتماعی و سیاسی در روسیه و ایرلند در زمان انقلاب مربوط می‌شوند. این رمان علیرغم داشتن بستر تاریخی ایتالیایی، دارای معانی و نشانه‌های سیاسی معاصر است. این رمان در زمانه جنبش‌های بین‌المللی انتخاباتی، نشان می‌دهد که زنان می‌توانند نقش مهمی در جنبش‌های انقلابی داشته باشند.
مردی آمریکایی در ادینبورگ  قصری را برانداز ­می­کرد، اگر بشود اسم آن را قصر گذاشت، و نه خانه‌ای سازمانی! جمعیتی از اهالی شهر و جهانگردان را دید که مقابل نرده‌ها در طرف دیگر خیابان پرنسس جمع شده بودند. از خیابان عبور کرد و به پارک رفت. خبر خاصی نبود.
خیلی زجرآوره. برای همین زدمش. و حالا چه کار کنم؟ شاید از مدرسه اخراجم نکرده باشن. حالا شاید این طورها هم نباشه. شاید نباشه. البته که هست. هست. حتما اخراجم کردن. حالا چه کار کنم؟ فکر کنم همه چیز وقتی شروع شد که یک آن هم خیلی خجالت کشیدم و هم عصبانی شدم. می‌ترسم برسم خونه. می‌خوام به مادر چی بگم. و بعد وقتی پدر از مزرعه برمی‌گرده، حتما شلاقم می‌زنه. هم اعصاب خوردکُنه هم باعث خجالت. این مدرسه های شمال همیشه همین طوره. همه فقط سر تا پات رو ورانداز می‌کنن. و بعد دستت می‌اندازن. و معلم با اون چوب بستنیش توی سرت دنبال شپش می‌گرده. خجالت‌آوره. بعدش هم که دماغشون رو برات بالا می‌گیرن.
در سال ١٩٢٨ وقتی که نه سال داشتم، عضو سازمانی به نام کلوپ کومانچی‌ها بودم. هر روز بعد از مدرسه سر ساعت سه بعد از ظهر، رئیس، ما بیست و پنج کومانچی را سوار اتوبوس می‌کرد و به بیرون خروجی پسران پی — اس ١۶۵ در خیابان صد و نهم نزدیک خیابان آمستردام می‌برد. ما با هل دادن و مشت زدن راهمان را به داخل اتوبوس سیار رئیس باز می‌کردیم. او (طبق توافقی مالی که با والدین کرده بود) ما را به پارک مرکزی می‌برد. بقیه بعد از ظهر، اگر هوا خوب بود فوتبال یا بیس‌بال بازی می‌کردیم، البته بستگی به فصل داشت. رئیس، بعد از ظهرهای بارانی ما را به موزه تاریخ طبیعی و یا موزه هنر متروپولیتن می‌برد.