مردم در مورد اخلاق اختلاف نظر دارند. آنها درباره آن چه که اخلاق ممنوع میکند، مجاز میداند و یا نیاز دارد، اختلاف دارند. افزون بر این، مردم در اینباره که چرا اخلاق اموری را ممنوع میکند، مجاز میداند و یا به آنها نیاز دارد، نیز نظرات یکسانی ندارند. لازم به ذکر است که دست کم برخی از این اختلافات در مورد این مسائل معقول است و نمیتوان آنها را به تفکرات مغشوش یا جهل و یا بیتوجهی به ملاحظات نسبت داد. حتی افراد معقول و موجهی که تجربیات مشابهی در زندگی داشتهاند و با واقعیت های کم و بیش یکسانی روبرو بودهاند نیز، به نتایج کاملا متفاوتی در مورد محتوا و توجیه اخلاقی رسیدهاند.
نمونهای از اختلافها در قاعدههای «در انتخابات دموکراتیک رای بدهید»، «فرزندانتان را تنبیه نکنید» و «گوشت نخورید» را در نظر بگیرید. بعضی از افراد معقول در رای دادن یک وظیفه اخلاقی میبینند و یا و یا در تنبیه کودکان یا خوردن گوشت ممنوعیت اخلاقی؛ ولی برخی دیگر نه. برای دیدن عمق اختلاف در اینباره، دلایل مختلفی را که برای معیار اخلاقی «ممنوعیت دروغ گفتن» که به طور گستردهای پذیرفته شده، در نظر بگیرید. آیا باید به این دلیل از دروغگویی خودداری کنیم چون خدا و دین چنین دستوری داده، چرا که دروغ به خوشی جمعی بزرگ میانجامد و در نتیجه با فریب دادن جمعی مردم با آنها صرفا به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافمان رفتار میکنیم؟ یا به این دلیل نباید دروغ گفت که صداقت یک شرط لازم برای شکوفایی ماست؟ هر کدام از این دلایل برای بعضی افراد کاملا متقاعد کننده است و برای برخی دیگر اصلا چنین نیست.
اختلاف نظر منطقی در باره اخلاق، مربیان و آموزگاران اخلاق را با مشکل مواجه میکند. چگونه میتوانیم بپذیریم که کودکان معیارهای اخلاقی را یاد میگیرند و به آنها باور خواهند داشت، مگر از طریق ارائه شکلی از آموزش اخلاقی؟ همزمان، این نیز دشوار است که آموزگاران و مربیان به شکلی قانونی به آموزش نکات اخلاقی بپردازند، در حالیکه اختلافات معقولی درباره آن نکات و توجیه آن وجود دارد.
به نظر میرسد هر گونه تلاشی برای متقاعد کردن کودکان به اقتدار یک قانون اخلاقی خاص، به مثابه تلقین کردن به آنهاست.
واکنش های مناسب به این مشکل کاملا آشنا و در عین حال ناکافی هستند. ممکن است انکار کنیم که اخلاق باید آموزش داده شود و باورمان را بر خوبی ذاتی کودکان و یا تمایل آنها برای کشف و پذیرش استانداردهای اخلاقی به میل خودشان قرار دهیم. یا ممکن است نکوهش تلقین را بپذیریم و با نیت جلوگیری از رفتن کودکان به سوی جایگزینهای نامناسب، حتی اگر شده با تکیه بر دستکاری و جعل اطلاعات، مجموعهای از قوانین اخلاقی و توجیه مرتبط با آن را در مغزشان فرو کنیم. این نیز ممکن است که بخواهیم از تعلیم خود اخلاق خودداری کنیم و فقط درباره مسائل پیرامون آن آموزش دهیم و از کودکان بخواهیم که درباره قواعد اخلاقی نقادانه فکر کنند و خود تصمیم بگیرند که کدام قاعده ارزش رعایت کردن را دارد. اما اعتراضات به این واکنشها بدیهی و جدی است.
هدف مربیان اخلاق میتواند این باشد که کودکان این استانداردها را بپذیرند و موجه بودن آنها را باور داشته باشند؛ و آنها میتوانند بدون به کار بردن روش های تلقینی این هدف را تحقق بخشند.
به نظر من، ما میتوانیم پاسخهایی بهتر این از کلیشهها بیابیم. درست است که حوزه اخلاق مملو از اختلافنظرهای منطقی است، اما این هم درست نیست که هیچ معیار اخلاقی کاملا موجه شناخته نشود. اختلافات معقول درباره اخلاق به هیچ وجه پایان نمیپذیرند. برخی از معیارهای اخلاقی بنیادین که تقریبا همه آنها را پذیرفتهاند، از حمایت یک استدلال توجیه کننده قاطع برخوردارند. هدف مربیان اخلاق میتواند این باشد که کودکان این استانداردها را بپذیرند و موجه بودن آنها را باور داشته باشند؛ و آنها میتوانند بدون به کار بردن روش های تلقینی این هدف را تحقق بخشند.
معضل اجتماعی بودن ناشی از سه ویژگی مشروط، اما دائمی وضعیت انسان است؛ ویژگیهایی که گاه به عنوان «شرایط عدالت» توصیف میشوند و عبارتند ازالف: برابری کموبیش، ب: همدردی محدود و پ: کمبود نسبی منابع. بحث در مورد این ویژگیها یا شرایط در نوشته های بسیاری از فیلسوفان پید میشود، از جمله رساله لویاتان از توماس هابز (۱۶۵۱)، رساله طبیعت انسان از دیوید هیوم (۱۷۳۹)، مفهوم قانون از اچ.ال.ا هارت (۱۹۶۱)، هدف اخلاق از جی. ج. وارناک (۱۹۷۱)، نظریه عدالت از جان رالز (۱۹۷۱) و اخلاق از جی. ال مکی (۱۹۷۷).
درک اینکه چرا مجموع این ویژگیها مشکل زاست، دشوار نیست. همه ما تقریبا به لحاظ قدرت و هوش برابر هستیم، هر یک از ما میدانیم که فرصت کم و بیش مشابهی در برتری یافتن در یک درگیری فیزیکی یا استراتژیک داریم، و این را نیز میدانیم که اطرافیان ما هم به همین نکته درباره خود آگاهند. از آنجایی که همدردی ما با غریبهها محدود است، به این معنا که این همدردی به شکل قابل توجهی ضعیفتر از عشق به خودمان و خانوادهامان است، تمایل داریم که ایمنی و رضایت از خودمان و عزیزانمان را بر ایمنی و رضایت دیگران ارجح بدانیم. و چون منابع به اندازه کافی برای برآورده شدن نیازها و خواسته های هر فرد نیست، مجبور به رقابت با یکدیگر برای دسترسی به کالاهای کمیاب هستیم. مفهوم روشن این وضعیت این است که در گروه های اجتماعی انسانی، گرایش مداومی در جهت آغاز درگیری و پایان همکاری وجود دارد.
همدردی و منفعت شخصی، اغلب به شکلی مستقیم به ما انگیزه همکاری با دیگران و پرهیز از آسیب رساندن به یکدیگر میدهد، اما این انگیزهها برای دوام همکاری و دفع تعارض کافی نیست و به شکلی قابل اتکاء به صلح و سازندگی نمیانجامد.
از اینرو، در حالی که همدردی و منفعت شخصی، اغلب به شکلی مستقیم به ما انگیزه همکاری با دیگران و پرهیز از آسیب رساندن به یکدیگر میدهد، اما این انگیزهها برای دوام همکاری و دفع تعارض کافی نیست و به شکلی قابل اتکاء به صلح و سازندگی نمیانجامد. برای مقابله با این مشکل، ما به یک نوع مکمل انگیزه نیاز داریم تا به قراردادهای همکاری و رعایت اصول رفتار غیرمضر با یکدیگر پایبند بمانیم. ما نیازمند انگیزههایی هستیم که پایبندی به معیارهای اخلاقی میتواند به همراه داشته باشد. معیارهای بنیادین اخلاقی که این استدلال توجیه میکند ، شامل ممنوعیت قتل و آسیب رساندن، سرقت و خشونت، دروغ و تقلب و ملزم دانستن رفتار عادلانه با دیگران، عمل کردن به وعده و کمک به افراد نیازمند است. برای مقابله با خطری که در نتیجه رقابت بر سر منابع و آسیبپذیری در مقابل حمله ایجاد میشود، باید معیارهایی باشد که از مردم و اموالشان محافظت کند؛ و برای غلبه بر بیاعتمادی که موجب ناکارآمدی تلاشهای همکارانه ما میشود، نیز باید معیارهایی باشد که ما را وادار کند تا در برخورد با یکدیگر منصف، صادق و قابل اعتماد باشیم و در زمان نیاز به کمک دیگران بشتابیم.
آموزش معقول اخلاق نیازمند آن است که بخش بزرگی از آن به شکل یک تحقیق غیرمستقیم درباره معیارهای اخلاقی جنجالی و استدلالهای توجیهگرانه ارائه شود. اما حداقل قسمتی از آن میتواند و باید به شکل پرورش کودکان برای پذیرش استانداردهای اخلاقی صورت گیرد و به آنها بیاموزد که چرا این معیارها موجه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مایکل هند پروفسور فلسفه آموزش در دانشگاه بیرمنگهام است. تازهترین کتاب او با عنوان تئوری آموزش اخلاقی در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است.
منبع: AEON