در جریان جنگ سرد و اوایل قرن بیستویکم، برخی دولتها، کارشناسان نظامی، دانشگاهیان، و حتی رماننویسان پیشبینی یک جنگ جهانی سوم را میکردند که خطر یک کشتار اتمی جهانی در نتیجهٔ بروز بحران بین روسها و آمریکاییها را در پی داشته باشد. ناتوانی در بازدارندگی بین دو طرف، هرچهقدر هم بعید میبود، میتوانست نابودی بیسابقهای را سبب شود که تمام تمدن بشر را به خطر بیندازد، طوری که بازماندگان به حال مردگان قبطه بخورند. که البته اینطور نشد چون روسای جمهور آمریکا از گذشته تا امروز همواره از فرصتهای همکاری با شورویها و روسها استفاده کردهاند ــ سیاستی که هنوز هم ادامه دارد ــ ولی همانطور که بایدن گفته، واکنش روسیه به حمایت غرب و آمریکا از اوکراین، ریسک یک جنگ بزرگ را افزایش داده است.
جنگ روسیه علیه مردم اوکراین که حالا وارد دومین سال خود شده، جنگِ مشروعیت سیاسی و حقوق بشر است. جنگی که در تمام دنیا شهروندان و نظامیان مسلح به ایدئولوژی، استراتژی اقتصادی، و تسلیحات جنگی درگیر آن شدهاند. جنگی که موجودیت دموکراسی لیبرال و جهانِ قانونمدار را به خطر انداخته است. اینکه چه کسی در این جنگ پیروز شود، موفقیت و شکوفایی قانون بینالملل، دموکراسیِ اجماعی، و کرامت انسانی را در منطقهای تعیین خواهد کرد که حالا آزاد است ولی زمانی جزو اتحاد جماهیر شوروی بود.
این نسخهٔ آهسته از منازعهٔ جهانی، در مقایسه با یک نسخهٔ آخرالزمانیِ برقآسا، همین حالا در اروپای شرقی در جریان است. جنگ روسیه علیه اوکراین فقط یک سری درگیری نظامی تاکتیکی نیست ــ ولادیمیر پوتین همینطور در حال جنگ با اساس نظام موجود کشورهای اروپایی، که زمانی او را دعوت به پیوستن کرد، و میراث تمدن غرب است. منظور او از اوراسیانیسم این است که نظام اروپایی را که بر اساس دموکراسی سیاسی و اقتصاد بازار بنا شده، با نظام استبداد روسیِ تحمیلی و بر اساس نسخهٔ قرن بیستویکمی از امپراتوریِ قدیم روسیه جایگزین کند.
برخلاف چین که نهادهای مالیای ساخته که میتواند در اقتصاد غرب ادغام شود، رهبر روسیه هرگز ابزارهایی ایجاد نکرده که اجازهٔ ادغام اقتصادی روسیه با بقیهٔ اروپا را بدهد. در عوض، او اقتصاد روسیه را در ساختاری مالی منزوی کرده که خودش آن را کنترل کند ولی راکد بماند.
این جنگ، هم نبرد قدرت است و هم جنگ ارزشها. از نظر پوتین غربِ دموکراتیک نه فقط مانع احیای عظمت گذشتهٔ روسیه است، که همینطور مجوعهای از رهنمودها و حفاظهای سیاسی و اخلاقیِ منحط به دنیا ارائه میدهد.
متاسفانه پوتین تنها کسی نیست که میخواهد ارزشهای رنسانس، اصلاحات پروتستانی، و روشنگری را با سلطهجویی و امپریالیسم و دیکتاتوری جایگزین کند. چین هم که دولت بایدن و پنتاگون آن را به عنوان تهدیدی آرام تعریف کردهاند، تلاش میکند نفوذ جهانی و قدرت نظامی خود را گسترش دهد تا نفوذ آمریکا را در ناحیه هند-و-آرام ضعیف کند. موج اخیر ارسال بالنهای تجسسی و دیگر فعالیتهای اطلاعاتی خصمانه، بخشی از استراتژی کلی امنیت ملی این کشور است.
در حالی روسیه فعالانه وارد جنگ نظامی با غرب شده است، چین ترجیح داده از طریق طرح جادهٔ ابریشم جدید، وابستگیهای استراتژیک به پکن ایجاد کند تا زیرساختهای جهانی را در کنترل خود بگیرد. با افزایش قدرت نظامی چین، همراه با رشد نفوذ اقتصاد جهانی پکن، برخی از رهبرانش دنبال این هستند که یک بار دیگر این کشور را به موقعیت برتر جهانی شبیه امپراتوری چین برگردانند. هدفی که از چشم آمریکا دور نمیماند.
علاوه بر چین، جنگ روسیه علیه اوکراین از طرف ایران و کره شمالی هم حمایت میشود. همهٔ اینها از آمریکا و متحدان اروپایی و آسیاییاش متنفرند؛ نه بر اساس محاسبات استراتژیک، بلکه بر اساس ارزشهایشان که ضدِ کثرتگراییِ دموکراتیک است.
رهبران این کشورها جاهطلبیهای گستاخانهای برای حکومتِ دیکتاتوری و توسعهطلبی نظامی دارند، و به حقوق بشر و پاسخگویی برای سوءاستفاده از قدرتْ هیچ اهمیتی نمیدهند. و مثل همهٔ رژیمهای استبدادی و دیکتاتوری، وقتی با نیروهای مخالف درون جوامع خودشان مواجه میشوند، بیگانگان را مقصر شکستهای خودشان معرفی میکنند. ضمنا، رژیمهای ایران و کره شمالی از تروریسم و براندازی رژیمهای دیگر حمایت میکنند، و مدام در حال ایجاد تهدید اتمی علیه کشورهای دیگر هستند.
ولی اتکای چین بر ائتلافی که شامل ایران و کره شمالی میشود، تهدید بزرگی علیه شراکت جاریاش با کشورهایی مثل اسرائیل است.
اما جنگ جاری بر سر ایدئولوژی، فقط مربوط به رفتار کشورهای خارجی یا بازیگران غیردولتی در قبال منافع آمریکا و دیگر دموکراسیهای غربی نیست.
جنگ ایدئولوژیک همینطور داخل خود دموکراسیهای غربی هم جریان دارد. به لطف تکنولوژی جهانی ارتباطات، طرفداران ایدئولوژیهای ضددموکراتیکْ مخاطبانی درون آمریکا و جاهای دیگر پیدا کردهاند. بعضی «اپها» حتی محتوا و پیامرسانی سیاسی فریبنده ارائه میکنند که میتواند مردم را بر پایهٔ ایدئولوژی، ملیت، قومیت، یا صفات دیگر، علیه همدیگر بشوراند.
سیلی از فاضلابِ فلسفیِ تفرقهانگیز از زیرزمینِ نفرتفروشان به وزارتِ خارجهٔ کشورهای مختلف سرازیر میشود. توانایی بسیج تودههای خشمگین بر اساس تحریف وقایع یا روایتهای هیجانآلود، میتواند منازعاتِ مدنی تولید کند که نظم سیاسی را به هم بزند.
تروریستانْ دیگر مجبور نیستند ساختمان منفجر کنند. با تکنولوژی مدرن، آنها میتوانند اجماع ملی بر سر گرانبهاترین ارزشها، که وحشیها و دیکتاتورها را از رهبران دموکراتیک مشروع سوا میکند، از بین ببرند.
خلاصه اینکه جنگ ولادیمیر پوتین علیه تمدن غرب، تحت لوای احیای اوراسیانیسم، در تئوری و عمل، قهقهراییست به دنیایی بدتر.
منازعهٔ جاری که درون و بیرون مرزهای کشورهای دنیا جریان دارد، تنازعیست بین بهترین ایدههای جامعه مدنی و بدترین تحریفات درسهای تاریخ. مهم است به یاد داشته باشیم که ایدههای بد میتواند درست مثل بمبهای هوشمند ویرانگر باشد.