مثل گروهی مورچه که برای فرار از خیس شدن این طرف و آن طرف فرار میکنند، غیبِشان زده بود. هیچ وقت نفهمیدم مشکلشان با باران چیست. تاریکی غلیظ این پیادهروی خلوت آنقدر وحشتناک بود که باعث میشد قلبم بالا بیاید…
هر تعامل انسانی یک بازی فکر است. وقتی سعی میکنیم بر دیگران نفوذ پیدا کنیم یا آنها را کنترل کنیم، مغز ما به شیوهای عمل میکند که گویی شطرنج بازی میکنیم. اما آیا نمیتوانیم استفادهٔ بهتری از آن بکنیم؟