رشدیِ بدخلق، شبیه رشدیِ واقعی است. و برای همین اگرچه در کتابِ «زبانهای حقیقت»، براهینِ او دربارهٔ وضع ادبیاتِ داستانیْ متقاعدکننده نیست، دستکم نشانههای واقعیِ حیات او هستند.
رد شلاقهای آقا معلم خیلی میسوزد. وقتی چوب و فلکش را میآورد و با شلاق به جان کف پاهایم میافتد، ده تای اولش خیلی درد دارد، انگار جانم از کف پاهایم میزند بیرون…
با نگاههای پر از حیرت بهسویم دید و ثانیهای مکث کرد تا دقیق متوجه حرفم شود. بعد، گویا که بیخود شده باشد گفت: «دختر که عاشق نمیشود.» تا خواستم بپرسم چرا، صحنهی بوسیدن در فیلم آغاز شد.