ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: گاردین

فرحناز فروتن سه ساله بود که طالبان به کابل رسید. سال 1996 بود. فروتن می‌گوید، «یادم می‌آید که روزی برفی بود، در دامن مادرم نشسته بودم، داخل مینی‌بوس، و او داشت گریه می‌کرد. نمی‌فهمیدم چرا گریه می‌کند.» این همان روزی بود که خانواده‌اش پناهنده شدند.
20AdamaDieng_hp@2x
من سفیدپوستم. به‌عنوان یک شخصیتِ دانشگاهی و مشاور و نویسنده در موضوعِ هویتِ نژادیِ سفیدپوست و روابط نژادی، هرروز با بقیۀ سفیدپوست‌ها دربارۀ معنای نژاد در زندگی‌مان صحبت می‌کنم. این دیالوگ‌ها انتقادی هستند، چون تقریبا به هر جا نگاه کنیم، نابرابریِ نژادی وجود دارد و نهادهای مختلف هم فوق‌العاده تحت کنترل سفیدپوستان هستند...
برای کتاب‌بازهایی مانند من، دانستن اینکه این آثار زمانی بودند و اینک نیستند دردآور است. ون استراتن می‌نویسد: «نقل‌قولی از پروست هست که می‌گوید، برای آزادکردن آن چشمۀ اندوه، آن حس خوب نشدنی، آن عذاب‌ها که راه عشق را می‌سازد... باید خطر یک امر ناممکن وجود داشته باشد». من نیز فکر می‌کنم این اشتیاق به کتاب‌های ازدست‌رفته نیز، مانند عشق به یک انسان دیگر، معمولاً از ناممکنیِ خواندنِ آن سرچشمه می‌گیرد».