Tag: میلان کوندرا

داستان اثر در زمان جنگ جهانی دوم در کشور چکسلواکی سابق رخ می‌دهد و درباره دو خانواده است که در یک منزل زندگی می‌کنند. دختر خانواده که به تازگی ازدواج کرده با شوهرش در خانه پدر و مادر دختر زندگی می‌کنند. در این میان ورود یک زن که همرزم گذشته داماد خانواده بوده باعث رقم خوردن اتفاقاتی می‌شود که ریشه در گذشته دارد. در طول داستان مشخص می‌شود که داماد به دلیل ترس، از جنگ فرار کرده و ترجیح داده که ازدواج کند اما حضور این زن به او جسارت دوباره‌ای می‌بخشد.
تا بحال، هرچیزی را که به من گفته‌ای، دوست داشته‌ام. هرچیزی را که در خیالاتت برساخته‌ای، دوست داشته‌ام و من حرفی برای اضافه کردن ندارم. به جز موضوع ناف. در ذهن تو، یک زن بی‌ناف یک فرشته است. برای من، چنان زنی، «حوا» است؛ اولین زن. او نه از شکم زنی دیگر، بلکه از هوسی آنی متولد شد؛ هوس آفریدگار. از بطن او بود، از بطن آن زن بی‌ناف، که اولین بندناف شکل گرفت
در ذهن تو، یک زن بی‌ناف یک فرشته است. برای من، چنان زنی، «حوا» است؛ اولین زن. او نه از شکم زنی دیگر، بلکه از هوسی آنی متولد شد؛ هوس آفریدگار. از بطن او بود، از بطن آن زن بی‌ناف، که اولین بندناف شکل گرفت و اگر قصه‌های انجیل را باور کنم، بند‌ناف‌های زیاد در بطن حوا شکل گرفت که در انتهای هرکدام از آنها مرد و زنی کوچک چسپیده بودند.