ترسم از ماهی مرده وقتی شروع شد که توی یکی از دید و بازدید های عید، پسر بچه مهمانمان از غفلت بقیه استفاده کرد و رفت سر وقت ماهی. نشسته بودم به کتاب خواندن که آمد توی چارچوب در و چیزی را مقابلم گرفت. یک ماهی سرخ درخشان که سنجاق قفلی بزرگی توی شکمش فرو رفته بود.