ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: فرهنگ هند

تمدن غرب، دارالسلام، عالم مسیحیت، سرزمین مادری، جهان آزاد، ارض موعود، جهان سوم، پادشاهی چین، و امثال این‌ها، عمدتا واژگانی هستند که مردم برای تعریف مرزهای جغرافی استعمال می‌کنند؛ مرزبندی‌هایی که ممکن است فرهنگ یا ایدئولوژی خاصی را بر جغرافیای بخصوصی تحمیل کند.
f_Image_Padma
از سالِ 2005 تا 2015، هندوستان مرکز اصلیِ مادرانِ جایگزین (یا رحمِ اجاره‌ای) بود؛ زوج‌های نازا و همجنس‌گرا از کشورهایی که مادرِ جایگزین در آن‌ها غیرقانونی یا پرهزینه بود، به این کشور سرازیر می‌شدند. در کلینیک‌های باروریِ هند، زنان محلی با نرخ‌هایی ارزان بچه به‌دنیا می‌آوردند. البته گفته می‌شد که 4000 تا 6000 دلاری که مادرانِ جایگزین کاسب می‌شدند، زندگی‌شان را عوض می‌کرد؛ یعنی حتی می‌شد با این پول خانه‌ای بخرند یا خرج تحصیلِ فرزندشان را تامین کنند؛ ولی این حرف‌ها (و جنبه‌های مختلفِ این تجارت) مخالفانِ زیادی داشت.
شوانگ‌زانگ راهب بودایی چین، در قرن هفدهم طی سفری افسانه‌ای با گذر از بیابان گُبی و عبور از هیمالیا، به شهرهای مقدس بودایی در هندوستان رسید. سفر زیارتیِ شوانگ‌زانگ 17 سال طول کشید و حدود ده هزار کیلومتر راه بود. نوشته‌های او به‌روشنی نشان می‌دهد که تمدن‌های آسیایی، هندوستان را مرکز آموزشی جهان می‌دانستند. خصوصا دانشگاه‌های بزرگ هند مثل نالاندا و وکرم‌شیلا، با ده‌ها هزار طلبه، در آن زمان به اندازۀ آکسفورد و کمبریج و کتابخانۀ اسکندریه در زمان ما، مورد احترام بودند. درواقع طبق نوشته‌های او، مردم و فرهنگ‌های مناطق مختلف آسیا، عموما هندوستان را بیش از هر سرزمین دیگری تحسین می‌کردند.
برای این‌که منشاءِ این افسانه را کشف کنم، مرا نزدِ مورخِ غیررسمیِ روستا فرستادند. او می‌گوید، 70 سال پیش، روستاییانْ اولین بُتِ سُفالیِ موتیالاما، الهۀ روستا را زیرِ درخت چِریش در حاشیۀ روستا نصب کردند. به باورِ مردم، درست زمانی که کاهنِ روستا داشت الهه را با جواهرات تزئین می‌کرد و مردم غرقِ دعاکردن بودند، مردِ جوانی که کفش به‌پا داشت، از کنارِ بُت رد شد. معلوم نیست که آیا آن جوان به مراسم بی‌احترامی کرده بود یا نه، اما مطابق افسانه، پایش لغزید و زمین خورد.