مرا پیاده تا پارک زرنگار میکشاند. از لکنت زبانش پیداست که دوباره وزن جهان روی دوش این مرد است. و اخمش، آن نحس که وا نمیشود و وا نمیشود، درشتتر نیز شده است و این یعنی همان، یعنی دوباره وزن جهان روی دوش…
نشستن زیر درخت سنجد، چیزی بیشتر از فقط نشستن زیر درخت سنجد است. شاید بوی این درخت نمایندهی دایمی زندگی برای ما باشد، شاید. از واپسین باری که با این درخت به اختلاط نشستیم، بیشتر از دو ماه میگذرد.