ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: روانشناسی

xd3qwxzkjgg
هر چه‌قدر هم خود را زرنگ فرض کنیم، علمِ ما شدیدا محدود است و به‌راحتی ممکن است بازندهٔ قمارِ زندگی باشیم. واقعیت این است که ما از استنتاج صحیح ساختار پیچیدهٔ جهان اجتماعی خودمان ناتوانیم…
برای میلیون‌ها نفر، دین منبع آرامش است، اما برخی باورهای مذهبیْ حیاتِ بشر را بی‌ارزش یا تخریب می‌کند، و ما تدریجا داریم به این موضوع پی می‌بریم که بسیاری از برداشت‌های دینی، ناشی از اختلالاتِ روانی‌ست...
اضطراب اجتماعی عاملی روانی‌ست که در تمام طول زندگی با ماست؛ آدمِ سالم هرگز آن را از دست نخواهد داد. اما میزان بالای آن می‌تواند مایهٔ بروز مشکلاتِ حاد یا اختلالات جسمی و روانی، و حتی مرگ شود.
این پرسش که «چگونه زندگی کنیم؟»، جوابِ سرراستی ندارد که همچون «گزینهٔ صحیح» همواره دمِ دست‌مان باشد. این نوع سوالات مثل درد‌هایی‌ست که ممکن است هنوز درمان نداشته باشد اما باید تا جای ممکن آن را تسکین داد.
ما احتمالا هیچ‌وقت نمی‌توانیم از حملات تروریستی، کلاهبرداری‌های اینترنتی یا کلاهبرداری‌های پیچیدهٔ دیگر پیشگیری کنیم. اما با استفاده از علم خلاقیت، می‌توانیم زندگی را برای مبتکرانِ بدخواه تا جای ممکن سخت و دشوار کنیم.
جنین انسان پیش از تولد صدای مادرش را می‌شنود: صدایی که او را به دنیا فرامی‌خواند. حتی یک ندای خیالی می‌تواند ما را به دنیای زندگان فرابخواند و از مرگ نجات دهد. انسان‌بودن یعنی شنیدن این صداها و متاثرشدن از آن‌ها.
وجودِ شبح یا روحِ مردگان، با قوانین علوم طبیعیِ مدرن جور درنمی‌آید، و ظاهرا این پدیده نیازمند توضیحِ علمی است. چرا بسیاری از مردم به ارواح و اشباح اعتقاد دارند؟
ارسطو مدعی بود آدم‌ها مخلوقاتی منطقی هستند و درونِ یک مدینهٔ سیاسی می‌توانند شکوفا شوند. اما طبیعت انسان این‌گونه نیست و رویای سیاست‌گذاریِ منطقیْ دور از واقعیت است.