زبانش به هر نرویژی دیگر نمیماند. ملایم و قابل فهم است. با کلک راه شیب داری را نشانم میدهد. تازه میدانم که به اشتباه به حویلی این پیر مرد داخل شدهام. کمی خجل میشوم و میگویم: «ببخشید. ندانستم که داخل خانهء شما آمدهام. اصلا" خانههای این جا دیوارو پرچین ندارند. آدم نمیفهمد کجا ازکیست.»