سنت وزیرکشی از عوامل چندی از جمله بیاعتمادی شاهان به وزیرانشان نشأت میگرفت. این بیاعتمادی ریشه در فرهنگ عشیرهای داشت و زمانی ایجاد میشد که قدرت وزیران افزایش مییافت…
امپراتوری روم طی دو قرن صلح و رفاه نسبی، به اوج قدرت سیاسی و اقتصادی رسید؛ دورهای که به پکس رومانا یا «صلح رومی» معروف شد. اما نهایتا طی دورهای از انحطاط و بیکفایتی، به جنگ داخلی دچار شد و عصر طلایی را باخت…
معمولا خیالمان راحت است که در زندگی همواره حفاظهایی هستند که از ما محافظت میکنند. اما گاهی سرنوشت به خطا میرود و در بحران گرفتار میشویم؛ حفاظها از بین رفتهاند؛ و همه چیز ممکن است در لحظهای به فنا برود…
هیچ چیز، حتی حقوق حیوانات، آنقدر بیضرر نیست که برای مقاصدِ خبیث به کار نرود. برای همین، مدام باید حواسمان به خودمان و خودخواهیِ اخلاقیمان باشد. ولی چگونه میتوان بین رفاهِ انسان و رفاهِ غیرانسانْ توازنی برقرار کرد؟
تصویر ذهنیِ مردم امروز دربارهٔ شیطان، محصولِ قرنها هنر و ادبیات و نمایش است. فرشتهٔ تاریکیْ بارها سیمای خود را عوض کرده، و در سراسر تاریخْ مظاهری غریب به خود گرفته است. اما واقعا شیطان چهشکلی است؟
امروز نگارشِ قانون اساسیِ کشورها، عمدتا در اختیار مقامات دولتی و حقوقدانان است، اما زمانی این کار جزو سبکهای ادبی و خلاقیتهای فرهنگی بود، مثل نوشتنِ شعر، نمایشنامه، مقالات روزنامه، یا حتی رمان.
دولت آمریکا درمورد نحوهٔ دفن جسد بنلادن، باید به عوامل متعددی توجه میکرد. مقامات آمریکایی نمیخواستند قبرِ او به زیارتگاهی برای پیروانش بدل شود. اما میخواستند مراسم تشییع اسلامی را هم رعایت کنند…
علم، مذهب نیست، و حقیقتِ علمی بر مبنای منطق و آزمایش و مشاهداتِ قابلاثبات شکل میگیرد. اما در دوران قدیم، مشاهداتِ واقعی اهمیتِ چندانی نداشت. مثلا برای ارسطو و پیروانش، منطقْ بالاترین داورِ حقیقت بود.
بسیاری از مردم دنیا بودیسم را دینی صلحآمیز میدانند. اما تقریبا از همان ابتدای پیدایش آن، پیروانش درگیر خشونت بودهاند، و امروزه هم شاهد خشونتِ بوداییان هستیم. با اینحال، مسالمتجوییِ بودیسم، بیپایه و اساس نیست.
دههها جنگ مسلحانه در افغانستان، هنرهای سنتیِ این کشور را متاثر کرد، طوری که حتی تصویر قهرمانانِ ملی از قالیچههای افغانستان حذف شد، و جای آنها را کلاشینکوف و سلاحهای جنگی گرفت…
زیباییِ آموزش این است که میتواند درد و رنج را التیام دهد؛ و آزادی بیان وقتی ارزش دارد که همه از آن برخوردار باشند. این درمورد تاریخ هم صادق است: اگر نسبت به رنج دیگران حساسیتی وجود نداشته باشد، معنایی ندارد.
اگر نفهمیم چرا میجنگیم، امید چندانی به اجتناب از مناقشاتِ آینده نیست. بلکه با فهم جنگ، ظرفیت بشری خودمان را، هم برای قساوت و هم برای نیکخواهی، بهتر خواهیم شناخت…