راز اتاق ۳۴۲ به نظر میرسید انتظار کشیدن تمامی نداشت. هزاران بار از صندلی بلند شد و در اتاق راه رفت و دوباره روی صندلی نشست. اغلب فکر میکرد که آخرسر بدون داروها پیش مادرش میرود. اما او برای گرفتن داروها آمده است…