ما هدف متعالی و آسمانی نداریم. اما اهداف زمینی، اساسی، انسانی، نرم، و شیرین بسیاری داریم. در واقع، اهداف عادیای که زندگی ما را میسازند، بهتمامی ارزش آن را دارند که فعالیت اصلی زندگی ما باشند…
ماریان کیز یکی از موفقترین مولفان ایرلندی تمام ادوار و از ملکههای ادبیات داستانیِ معاصر است. اگر میخواهید بدانید که آثار او را از کجا شروع کنید، خواندن این راهنمای مطالعه را به شما توصیه میکنیم…
الی اسمیت را کاندیدای نوبل برای اسکاتلند دانستهاند. اسمیت سابقهٔ حرفهای و میراث ادبیِ خیرهکنندهای دارد. هر کدام از آثارش چشماندازی تازه به خوانندگان ارائه میدهد، و به نوعی منحصربهفرد است…
تمام زندگیام سعی کردم مثل مادرم بشوم، اما حالا ناگهان از خودم پرسیدم آیا بهجایش میتوانستم مثلِ پدرم بشوم؟ میتوانستم اینجا زندگی کنم؟ میتوانستم آزاد و مستقل باشم؟ میتوانستم خیلی راحت بگویم نه؟
شاید بسیاری از اقتباسهای تلویزیونی و سینماییِ آثارِ آستن را تماشا کرده باشید، اما هرگز کتابهای خودِ او را نخوانده باشید. با خواندن این مطلب بهراحتی درمییابید که از کدام رمانِ او شروع کنید…
مجموعهی داستانی «مینا در برف» از نیلابموجسلام حاوی سه داستان بلند است. با آنکه داستانها در برهههای متفاوت زمانی نوشته شدهاند، اما سبک و نگرشِ درونکاوانه در هرسه میرساند که نویسنده با خطِ مشخص و خودشده در پرداخت داستانی قلم و قدم بایسته میزند.
ما بینقص نیستیم، و نمیتوانیم آثاری بینقص خلق کنیم. اما همیشه میتوانیم خودمان باشیم. واقعیبودن بهجای بینقصبودن، بهترین کاریست که میتوانیم برای خودمان انجام دهیم؛ نه فقط بهعنوان یک نویسنده، که بهعنوان یک انسان.
کتاب داستان بهطور ایدهال باید چند صفحه داشته باشد؟ اصلا «سایز ایدهال» برای کتاب داریم؟ چرا اینقدر نسبت به حجم کتاب وسواس داریم؟ اگر کتابخوانِ قهاری باشید، شاید معترض شوید که اصلا چنین معیاری نداریم…
از نظر برخی، استفاده از نامِ مستعار برای مولفان، معرفِ غلبهٔ مردسالاریست. البته بهلحاظ تاریخی مولفانِ زن دلایلی فوقالعاده متنوع برای اقتباسِ اسامیِ مستعار مردانه داشتهاند، اما این روزها اگر مردم خیال کنند کتابِ شما نوشتهٔ یک بانوست، شاید به نفعتان تمام شود.
در ژانرِ جنایی/معمایی، برای همۀ شخصیتها نقشی وجود دارد ـــ پیرزنهای کارآگاه، کارآگاهان آماتور، کارآگاهان حرفهای بلژیکی، پلیس متفکر اسکاتلندی، پلیسهای فاسدِ ایرلندی، پلیسهای کسالتآورِ اسکاندیناوی، کارآگاهانی با سوابقِ نظامی، دختران آماتور و ... ولی چیزی که ظاهرا در ژانرِ معمایی زیاد دیده نمیشود، کارآگاهانِ زنِ میانسال هستند...
نوزده ماه شده بود. نوزده ماه آزگار که آبستن بود و بچه نمیآمد. بارش را بر شکم میکشید، بارش را بر گُرده میکشید و سنگین راه میرفت. چهار قدم نرفته به نفسه میافتاد و جهان با تمام بزرگی دور سرش میچرخید. این شده بود که دیگر زیاد تکان نمیخورد. مینشست و فکر میکرد. فکر میکرد به فرزندش که هنوز بعد از نوزده ماه نمیدانست بناست دختر باشد یا پسر.
دکتر با عصبانیت دَر را به سمت بیرون کشید. خودم را به سرعت کنار کشیدم که بین دَر و دیوار نمانم. اما بعد یادم آمد که چند وقتی است همه چیز بیاجازه از من عبور میکنند. همیشه اولش همین طور است و به این عبور و مرورهای ناگهانی عادت نداری؛ بِن میگفت بعضیها حتی بعد از چند سال هم هنوز عادت نکردهاند.