Day: بهمن ۲۲, ۱۴۰۰

جرومینو از خود پرسید، یعنی در این سن و سال دارد دارد به من می‌گوید عیبی نیست که فرزند نامشروع او باشم، آن هم به این دلیل که کل خاندان ما در طول تاریخ حرامزاده‌ بوده؟ و بعد فکر کرد شاید این حرف‌های پدرش نیز بخشی از طلبش برای بخشش باشد. نمی‌توانست چیزهایی را که پیرمرد می‌گفت، جدی بگیرد.
اسمشو بلد نیستم. نوک زبونمه یا که بلد نیستم. چِرچِر... نه، چِرچِر نبود. باید که گریه کنم ببرنَم پیش بابا. بلدم. دماغَمو با سیلی میزنم گریه‌م می‌گیره. برم به بابا بگم من حواسم همه‌جا هست. همه‌جایِ همه‌جا…