هر چند مردم خیلی از جزییات مراسم قرعهکشی را فراموش کرده بودند و جعبه اصلی هم سیاه شده بود، اما هنوز میدانستند از سنگ چطور استفاده کنند. همه به سمت کپهٔ سنگی رفتند، که بچهها از قبل آماده کرده بودند…
در راه، ذهنم لحظهای آرام نمیگرفت. نقشهی من یک کپی از چیزهایی بود که خوانده و شنیده بودم، درست مثل همان جمله در کتاب پرده. اصلا فیلم و اخبار حوادث برای چیست؟ درس عبرت؟