ادبیات، فلسفه، سیاست

Day: خرداد ۲۲, ۱۴۰۰

sunrise-0
مادرش به او زنگ زد و گفت که «مُرده، بروند نعشش را با خودشان بیاورند خانه.» ابتدا دختر چیزی نگفت. بعد جیغ کشید که «چه حرف‌ها، چه چرندیاتی‌ست که می‌گویی؟» و وقتی جوابی نشنید، یکهو سرش سنگین شد…