اول میخواستم کتاب بخوانم اما دیدم حوصلهاش را ندارم. برای همین شال و کلاه کردم که بروم خانه دوستم. پنج دقیقه بعد، آنجا بودم. یک عادت عجیبی که دوستم دارد این است که اگر روزی هزار بار هم بروی خانهاش طوری به استقبالت میآید که انگار یک سال ازت خبری نبوده و تازه از راه رسیدهای.