ادبیات، فلسفه، سیاست

Day: تیر ۳۱, ۱۳۹۹

aadat_
طلیعه روی پای مامان‌اش در صندلی عقب نشسته بود و در کنارشان به ترتیب مامان‌بزرگ و طاهر نشسته بودند. آقاجان روی صندلی کنار راننده و عمو طبق معمول مسافرت‌های قبلی در کنار آقاجان نشسته بود، بابا هم رانندگی می‌کرد، راننده سفرها بابا بود، اما فرمان زندگی همه اعضای خانواده دست آقاجان بود، او به همه می‌گفت چی کار بکنند، چی بخرند، چی بپوشند! همه عادت کرده بودند انگار اگر وضع غیر از این بود اذیت می‌شدند.