درِ مترو باز و بسته میشود و مثل همیشه، ایستگاه تایمز اسکویر، شلوغ است. دختر در میان آدمهای رنگ به رنگ، گم میشود. گردنم را کج میکنم تا از بین چشمهای آسیایی، پوستهای تیرهی آفریقایی و دستهای سفید و کک و مکی اروپایی، نگاهی دوباره به دختر بیاندازم. دختر، موهای پرپشتِ وحشیاش را دستی میکشد تا مرتبشان کند.