ادبیات، فلسفه، سیاست

Day: بهمن ۲۰, ۱۳۹۸

photo-1512987415479-85f370bca602
از زندان كه آزاد شد باور كرد كه ديگر جايي براي او در اين دنيا باقی نمانده است، جز تمام آرزوهايش كه در چشم‌های آیدا و نوشته‌هایی كه در دستان او به امانت گذاشته بود خلاصه می‌شد. از مادرش فقط یک‌تخته سنگ سياه و سرد در بهشت‌زهرا مانده بود و خواهرهایش هم که دنبال زندگي خود بودند، دیگر نه خانه‌ای مانده بود و نه مال و کسبی. باخته‌هایش را كه می‌شمارد تنها صداي قلب رقیه خانم در ميان آن‌ها سنگيني می‌کرد.