Day: دی ۱۷, ۱۳۹۷

دکتر ادوارد بدون هیچ نشانه‌ای در آزمایشگاهش که مثل باغ وحش شلوغ بود، غیب شده بود و با وجود تدابیر شدید امنیتی سازمان و بررسی آنچه دوربین‌ها دیده بودند، روز بعد هیچ چیز به درد بخوری پیدا نشده بود. جز این فرضیه عجیب که لاک‌پشت‌ها دکتر ادوارد را قورت داده‌اند! هرچند که نه در عکس‌برداری‌های داخلی و نه در مدفوع لاک پشت‌ها هیچ اثری از دکتر ادوارد پیدا نشده بود.
پیشنهاد هما بود که با اتوبوس سفر کنیم. گفت: «فرصت‌مان بیشتر است‌.» گفتم: «فرصت کم نداشتیم این همه وقت‌.» هما حالا خوابیده است. طرّهٔ عسلی موهاش از زیر روسری توی صورتش ریخته و سرش یک‌وَری روی پشتی صندلی آرام گرفته. از این زاویه که نگاه می‌کنم می‌توانم پرزهای ظریف روی انحنای دماغش را ببینم.
داستان اثر در زمان جنگ جهانی دوم در کشور چکسلواکی سابق رخ می‌دهد و درباره دو خانواده است که در یک منزل زندگی می‌کنند. دختر خانواده که به تازگی ازدواج کرده با شوهرش در خانه پدر و مادر دختر زندگی می‌کنند. در این میان ورود یک زن که همرزم گذشته داماد خانواده بوده باعث رقم خوردن اتفاقاتی می‌شود که ریشه در گذشته دارد. در طول داستان مشخص می‌شود که داماد به دلیل ترس، از جنگ فرار کرده و ترجیح داده که ازدواج کند اما حضور این زن به او جسارت دوباره‌ای می‌بخشد.