ادبیات، فلسفه، سیاست

Day: مرداد ۹, ۱۳۹۷

silky1__85415.1369844674
زن گل‌فروشی که اتفاقا یک گلدان شمعدانی هم از او خریده بودیم در یک سمتم بود و در سمت دیگرم قفس‌های مرغ و خروس‌ها بود که روی هم سوار شده بودند ؛ مردی مُسن با سیگاری گوشه لَب که فروشنده آنها بود در طرف دیگر قفس‌ها روی چهارپایه اش نشسته بود و پاهای مرغی را می‌بست تا تحویل مشتری بدهد.
خلیل پس از لت‌وکوبش هم نمی‌دانست که آیا از رفتن به خانۀ آن زن پشیمان است یا نه. از سویی هم به لذت شب‌هایی فکر می‌کرد که در آغوش گرم‌ونرم و گوشت‌آلود آن زن گذرانده بود. فکر کرد که خاطراتش از خوابیدن با آن زن نمی‌توانستند مرهم خوبی برای زخم‌هایش باشند، اما همین که شبکه‌های عصبش گزارش دردش را دوباره به مغزش می‌رسانیدند از تمامی روزهای گذشته و آنچه تا آخرین هم‌خوابه‌گی با آن زن داشت، بیزار و متنفر می‌شد.