چون گرگ وحشی گرسنهای که بر طعمهاش حمله میکند. آن شب دل در دلخانهام نبود. دختر خالهام، شاید از روی نیت نیک و برای آن که ترسم را برطرف کند، در آخرین لحظه برایم در یک گیلاس چیزی داد که از نوشیدنش زانوانم سست شد. تا آن وقت ني شراب نوشيده بودم و ني هم آن را ديده بودم.