Tag: نورالدین آرین

هسته زیر لب گفت: «کاش در توانم می‌بود تا گردش عقربه‌های ساعت را کندتر می‌ساختم! نمی‌دانم چرا حس می‌کنم گردش زمان سرعت بیشتری پیدا کرده؟ شاید هم جهانِ ما رو به پایان است!» آه سردی کشید و به ساعت نگاه کرد؛ چند دقیقه‌ای از سه گذشته بود. پنجره را بست و با رها کردن پرده، باز تاریکی داخل اتاق بیشتر شد. دوباره زیر لب گفت: «باید کوشش کنم خوابم ببرد چون با روشن شدن هوا باز همان آش است و همان کاسه.»