در آپارتمان هنوز کامل باز نشده بوی تند اسپند سیلیوار روی صورتم مینشیند. کم مانده است به زانو در آیم. با چند سرفه اغراق آمیز اعتراض خود را نشان میدهم. منتظر پاسخ نمیمانم و آسانسور را با فشردن دکمهاش فرا میخوانم. بدون اینکه در راه معطل شود خود را به طبقه چهارم میرساند. مانند همه قرارهای پیشین این ساعت، تنها و بدون سرخر میآید. بدنم را در سینه گشودهاش نگه میدارم و مانع حرکتش میشوم. چند لحظه صبوری میکند اما در نهایت، محترمانه و به گرمی اولین روز همصحبتی تذکر میدهد.