ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: لیزا رایلی

maho_palm
 مرد در کنار درختان نخل به نظاره ایستاده بود. نمی‌توانست از آن زن مو مشکی که می‌دید  بر لبه‌ی آب ایستاده و به دریا خیره شده و گویی در انتظار چیزی یا کسی است، چشم بردارد. او زیبا بود. با آن اندام ظریفش لباسی نخی گشاد و معلقی بر تن داشت، و موهای ژولیده و چشمان آبی براقش که چیزی از خود  رنگ آبی  دریا کم نداشت.