Tag: فرمیسک فیروزی

سکوتی سرسرا را فرا گرفت. همه هاج و واج بهم نگاه می‌کردند. تیک تاک، ثانیه به ثانیه صدای ساعت چوبی پایه بلند پاگرد پله‌ها، یک، دو، سه، پله به پله، یک قدم و یک عصا و باز یک قدم دیگر، همه سرها رو به صدا…