Tag: عرشیا ارژن

کوچه پس‌کوچه‌های دهات را سکوتی فرا گرفته و صدای مهیبی بر رویش سوار است. قلی سرش را به در و دیوار خانه می‌کوبد و گوشش با صدای غریب در هم می‌آمیزد…