هرقدر نیلبک نواخت مار از سبد بیرون نیامد. مردمی که دور معرکه گیر جمع شده بودند تمسخرش کردند و کم کم از اطرافش پراکنده شدند. معرکه گیر عصبانی شد. اگر دشت نمیکرد باز هم باید سر گرسنه زمین میگذاشت. سه روز بود که نتوانسته بود پولی در بیاورد تا شکمش را سیر کند. خونش به جوش آمد و لگدی زیر سبد زد.