میترسید به پشت سرش نگاه کند… حالا باورم نمیشود، پدرم آن صبح به جنگ رفته بود. خیلی بچه بودم، اما فکر میکنم میدانستم که او را برای آخرین بار میبینم. که دیدار دیگری در راه نخواهد بود.