Tag: سهیلا عباسی

آرام که شد رفت جلوی آینه ایستاد. ناخن‌های دستش را جلا داد. عطر به سر و سینه‌اش زد. پودر به صورتش مالید. لب خودش را سرخ کرد. صورتش در آینه چند تکه شده بود. شال قرمزش را سر کرد. نگاهش به تخت افتاد…