در ویدیوی زجرکُش کردن فرخنده، در میان کسانی که بر سر و تن او میزدند، یکی کودک شش یا هفت سالهای بود. او نخست ترسیده بود. با تردید به سوی جماعت خشمگین مینگریست و خود را بر میله های دیوار پشت سر چسبانده بود. برای چند لحظهٔ کوتاه، با بزرگواری یک پیر دنیادیده بر شعور خود مسلط باقی ماند و از عمل به آنچه که همه چیز و همه کس در پیرامونش حکم میداد، ابا میورزید. چند لحظه بعد، تن خونین فرخنده با لگد مردان برآشفته پیش پایش لولید. این جا دیگر باید اراده و حیثیت خود را به صفت یک انسان، ثابت میکرد. اما شرمساری عجیبی را میتوان در این کودک دید که میخواست همرنگ دیگران نباشد. این شرمساری برای کودکان، بزرگتر و رنجآورتر است.