Tag: حسن فرامرز

همسر سمرقند‌ زمانی آجودان پدرش بود؛ مهرانگیز، مادر سمر، زیر پر‌و‌بالش را گرفته بود و خواسته بود از خدمت در ژاندارمری خودش را بازخرید کند؛ و با مِلکی که به او هبه کرده بود ساختمانی با چند مغازه در یکی از بهترین نقاط شهر ساخته بود. سه مغازه‌ را اجاره ‌داده بود و خودش در بزرگ‌ترین‌شان ماست و شیر و کره‌‌ای می‌فروخت که هر صبح کامیونی کوچک از دهش جلو مغازه می‌آورد.