ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: امیرحسین مردانی

angel
میکائیل باید فکر می‌کرد تا بتواند در اجباراتی که خود برای خود ساخته بود تصمیمی را به اجبار، اختیار کند؛ مثل موشی که برای فرار از ماران صحرا چندین تونل حفر می‌کند، با این تخیل که در هنگام خطر از سوراخِ…
امیر پچ‌پچ کنان و هذیان‌آلود می‌گفت: «من از فولاد هستم، هرکس جای من بود مُرده بود.» شهریار به دوست کمابیش قدیمی‌اش که به هوش آمده بود نگاه می‌کرد. سه ضربه‌ی عمیق چاقو و زخم گلوله‌ای…