به منظور عمل به باورهایم، خود را به بلبل مسخ کردم. از آنجا که علت و عزمِ لازم جهت چنین اقدامی هیچ یک در قلمرو امور عادی نمیگنجد، گمان میکنم ماجرای این مسخ ارزش نقل داشته باشد.
پدرم جانورشناس بود. از آنجا که تصور میکرد دانشِ شناختِ دوزیستان، ناقص و فاقدِ دقت لازم است، زندگیاش را صرف نگارش رسالهای چندجلدی پیرامون این موضوع کرد که در محافل علمی مقبولیت یافت. به واقع این کار، هرگز نظرم را جلب نکرد. اگرچه قورباغه و سمندرهای فراوانی در منزل داشتیم که زندگی و الگوی رشدشان میتوانست برای مطالعاتم ارزشمند باشد.