حدود ساعت شش یکی گیتار میزد و آن یکی که ته صدای بم و سبیل دمموشی داشت آواز میخواند. کسی که گیتار میزد لباسهای مرتبی داشت و انگار موهایش را روغن زده بود. گاهی طوری بدنش را همراه گیتار تاب میداد که…