ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: شرلی جکسون

Shirley Jackson
شرلی زود از دنیا رفت، اما آثار بسیاری بر جا گذاشت. او شایستهٔ توجه بیشتری است. جامعهٔ ادبی مردسالار برچسب‌های مختلفی به او می‌زد. اما داستان‌های هولناک او بسیار مرتبط با روز بود…
«قرعه‌کشی» یک داستان کوتاه مدرن از شرلی جکسون است که برای اولین بار در ۱۹۴۸، در نیویورکر منتشر شد. واکنش منفی خوانندگان این داستان هم جکسون و هم ناشرش نیویورکر را شگفت‌زده کرد…
هر چند مردم خیلی از جزییات مراسم قرعه‌کشی را فراموش کرده بودند و جعبه اصلی هم سیاه شده بود، اما هنوز می‌دانستند از سنگ چطور استفاده کنند. همه به سمت کپهٔ سنگی رفتند، که بچه‌ها از قبل آماده کرده بودند…
دیوید ترنر، که عادت داشت کارهایش را با حرکاتی سریع و کوچک انجام دهد، با عجله از ایستگاه اتوبوس به سمت خیابان خودشان به راه افتاد. به مغازه‌ی بقالی نبش خیابان که رسید، مکث کرد؛ چیزی داشت یادش می‌آمد. کره! و حسی از آسودگی به او دست داد. آن روز صبح، تمام راه تا ایستگاه اتوبوس به خود گفته بود، یادت نرود شب که برگشتی کره بخری، وقتی جلو مغازه بقالی رسیدی، کره را به یاد بیاور.
خانم والپول، به محض آن‌که کلمه سگ را شنید و حتی قبل از آن‌که بگوید «بله،» به جنبه‌های مختلف نگهداری سگ در روستا فکر کرد (شش دلاری که بابت عقیم کردن سگ پرداخت، پارس‌ کردن‌های نیمه شب، شبح او هنگامی که کنار تختخواب دوطبقه‌ی بچه‌ها می‌خوابید، امور مرتبط با حضور سگ در خانه، که مثل اجاق در آشپزخانه، یا باغچه‌ی جلوی منزل و یا آبونمان روزنامه محلی اجتناب‌ناپذیر بود و مهمتر از همه خود سگ، که بین همسایه‌ها به نام لیدی والپول شناخته می‌شد،‌ یعنی همتراز جک والپول و جودی والپول؛ سگی آرام، و به شدت صبوری بود) و در هیچ‌کدام از این‌‌‌ها نتوانست دلیلی برای تلفن یک زن ناآشنا – که احساس می‌کرد به اندازه خودش عصبانی‌ست – در آن وقت صبح بیابد.
خانم هارت، به شکل غیرقابل‌درکی از خانم اندرسون می‌ترسید، اما چون قبلاً شنیده و خوانده بود که همهٔ خانم‌های خانه‌دار این روزها از خدمتکارشان می‌ترسند، از اضطرابش وقتی اولین بار با خانم آندرسون روبرو شد، تعجب نکرد. گذشته از آن، اقتدار ستیزه‌جویانه خانم اندرسون، از تسلط طبیعی او بر کارهای خانه – از پختن سس گریوی گرفته تا تهیه مایهٔ خمیر – برمی‌آمد.