آخرین روز جمهوری گویا آرمانهایم را گور کرده و در یک سکوت طولانی بدتر از مرگ منتظر فرداهایم شدم. فرداهایی که دنیایی از سوالات را در ذهنم جا داد. و امروز هم در انتظار سرنوشت هستم که نه بیشتر دست خودم بلکه به دست دیگر است…