ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: ادبیات جاپان

درست در عقب سلطنتی که شکست خورد، رودخانه‌ی کوچکِ قشنگی در جریان بود. جوی‌باری شفاف و دوست‌داشتنی، که شمار زیادی از ماهیان در آن زیست داشتند.
Murakami-escritor-japones-1920x1080_tcm-3153-1220358
در کتاب‌های موراکامی چیزهای زیادی هست که آدم ممکن است از آن‌ها خوشش نیاد. رمان‌هایش پر از بچه‌هاست. استعاراتْ اشباع شده‌اند. شخصیت‌ها و رویدادها احتمالا قابل‌پیش‌بینی هستند. هرچند موراکامی همیشه طرفدارانِ زیادی داشته، واکنشِ منتقدان مختلط بوده است. مثلا روزنامۀ گاردین یک‌بار مطلبی نوشت باعنوانِ «ترک عشقِ موراکامی.»
کریم به همراهِ سایر مجاهدین از مغاره بیرون آمد و آهسته آهسته به طرف جسدها پیش رفت. او با خودش می‌اندیشید که آن‌ها را نباید دفن کرد؛ چون گرگ‌های گرسنه تمام بقایای جسدها را در ظرف دو روز پاک‌کاری خواهند کرد. از متجاوزین قشون سرخ به شدت نفرت داشت. آتش گشودن به یک سرباز ارتشِ شوروی برایش مانند آتش گشودن به یک خرگوش بود. او می‌دانست که در نهایت سربازان شوروی برای گرفتنِ انتقام دنبالش خواهند گشت و جنگ همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.
ساتوکو از این متعجب نشد که شوهرش با چه راحتی، درست مثل یک غیبت معمولی، در مورد صحنه‌ی وحشتناکی که دیشب در خانه‌ی شان اتفاق افتاده بود، صحبت می‌کرد. فقط برای لحظه‌ای چشم‌هایش را بست تا این طوری صحنه‌ی آن زایمانِ روح آزار از پیش چشم‌هایش دور شود. یگانه چیزی که در ذهنش جلوه می‌یافت، نوزادی بود که او را لای چند برگ روزنامه‌ی خون‌آلود، میان توده‌ی انباشته‌ی روزنامه‌ها، پیچانده بودند و بر فرش رها کرده بودند. شوهر این چیزها را ندیده بود.