کنسرو غول
خلاصه بهتر که شدم یه روز رفتم بیرون همین طور خوشخوشک واسه خودم قدم بزنم. خیلی ریز لنگ میزدم، ولی دیده نمیشد. یه نرمه بارونی هم میاومد. میزد رو کلهی کچلمو و تیلیک تیلیک صدا میداد. بارونه هی بیشتر شد. تا این که رسیدم دم سینما. فیلمش انگار قشنگ بود. آخه هر کی از سینما میزد بیرون ازش تعریف میکرد.