سارا هال

خانم روباه

در این‌که زنش را دوست دارد، شکی نیست. تمام روز در محل کار برای دیدنش لحظه شماری می‌کند. در قطار، به سمت خانه، همین طور که کتاب می‌خواند و گاه نگاهش به ایستگاه‌های بین راه، ساخت و ساز در زمین‌های ارزانقیمت، زمین‌های حفرشده در عملیات استخراج معدن، و دودهای ستونی کارخانه‌ها می‌افتد؛ در ذهن، لباس او را به تصویر می‌کشد که هنگام راه رفتن در اتاق خواب از شانه‌هایش به پایین می‌لغزد.