لیست نهایی
همهچیز از آنجایی شروع شد که قرار بود از بین گروه ما چند نفر را انتخاب کنند. چندین بار برای گرفتن تستهای مختلف سراغمان آمدند با انواع دستگاهها، آمپولها و انجام آزمایشهای مختلف البته از وقتی که سوار کشتی شدیم حال و روزمان همین بود، پنج نفرمان را چپانده بودن توی اتاقکی که دو نفر به زور جا میشد، وضعیت بهداشت که از آن هم بدتر، بوی تعفن ادرار و مدفوع شامه را اذیت میکرد. اتاقک هیچ روزنهای نداشت به جز پنجره کوچکی در سقف، اصلا فرق شب و روزمان را نمیفهمیدیم. غذا را فقط میشد با حس لامسه کورمال کورمال پیدا کرد. نمیدانم چهار روز شد، پنج روز یا بیشتر… که بلاخره در اتاقک آهنی باز شد و اجازه خروج دادند. همه خوشحال بودیم از این فراغت و غرق در رویای مزرعههای سرسبز و باغهای خرم، همانجایی که تمام کودکیمان در آنجا گذشت ، پا به عرشه کشتی گذاشتیم. به محض خروج از اتاقک با تقهای سوزنی همهمان از جا میپریدیم آنها بهش میگفتند تست سلامت و بعد