فرشتهای تنها در خانهی من
گفت:«به مادرم میگویم بیاید.»
این مال وقتی بود که هنوز شقایق به مدرسه نمیرفت . زنگ زدیم از شهرستان آمد. دو هفته پیش ما بود ، خسته شد، از تنهایی حوصلهاش سر رفت، برایش بلیط قطار گرفتیم، برگشت. سال گذشته یک آپارتمان کوچک کنار خانهی خواهرم اجاره کردیم. خیالمان اندکی راحت شد. شقایق از مدرسه که میآمد میرفت پیش آنها. اگر صاحب خانه اجارهاش را بالا نمیبرد همانجا میماندیم ولی مجبور شدیم به چند محله پایینتر اسبابکشی بکنیم . میگفت:« تورم مثل عمر شیطان بالا می رود و خرج خانه، خودتان بهتر میدانید سرسام آور است.»